همى هواى تو دارم بسر دقیقه دقیقه‏

که در لقاى تو دارم سفر دقیقه دقیقه‏

بدین امید سر آید شبم که در سحرش

مگر به روى تو افتد نظر دقیقه دقیقه‏

خیال وصل توام ار نبود آب حیاتم‏

فغان ز آتش سوز جگر دقیقه دقیقه

چه خون دل که خورد باغبان تا که دهد

نهال باغ امیدش ثمر دقیقه دقیقه‏

چگونه رسم قرارم بود که از رسمت

جهان شود همه زیر و زبر دقیقه دقیقه

چه طلعت است که هر جلوه اش ببار آرد

دوباره عالم بى حد و مر دقیقه دقیقه

چه ملکت است که با نظم خاص از هرسو

قواى بى عدد آید بدر دقیقه دقیقه

هزار مرحله را پشت سر نهادم و دارم‏

هزار مرحله خوف و خطر دقیقه دقیقه‏

دل فگار من و زلف چنبرین نگارم

کند حکایت از یکدگر دقیقه دقیقه‏

که قدر لذت سوز و گداز را داند

فتد چو مرغک بى بال و پر دقیقه دقیقه

 به کام دل برسیدن شگفت پنداریست

که میزند به تن و جان شرر دقیقه دقیقه‏

بطوف کعبه عشق است آسمان و زمینش‏

چنانکه انجم و شمس و قمر دقیقه دقیقه

 نه ساز عشق که با عقل و نفس دمساز است

به رقص آمده کوه و کمر دقیقه دقیقه‏

حدیث عشق اگر خواهى از حسن آموز

که درس عشق نماید زبر دقیقه دقیقه

دیگر اشعار حضرت علامه حسن زاده را در اینجا بخوانید