این مطلب مسلّم است که انسان عین موجود خارجى را درک نمى کند، بلکه مدرکات انسان در خود او است و به این جهت است که یک دسته از فلاسفه معروف به ایده آلیسم در وجود عالم خارجى شک دارند، چنانکه در همین سنوات، "هنرى پونکاره" فیلسوف فرانسوى بر همین عقیده است: چون ما عالم خارج را در ذهن نمى گنجانیم و آنچه تعقّل مى کنیم در خارج نیست، پس از کجا بدانیم عالمى غیر آنچه که تعقّل مى کنیم موجود باشد؟
جواب این سخن به طورى که فلاماریون در یکى از کتب خود داده است این است که: اگرچه مدرکات ما فقط در ذهن است و لیکن یقین داریم که از خارج ذهن تأثیرى در ذهن مى شود تا خاطره در آن خطور مى کند. مثلا چشم به طرفى مى اندازیم درختى مشاهده مى کنیم، اگرچه درخت مشاهد در ذهن است و لیکن از عطف توجّه به یک طرفى این صورت در ذهن مى آید و از توجّه به طرف دیگر آن صورت حاضر نمى شود، پس در یک طرف موجودى هست و در طرف دیگر نیست.
منبع: اتحاد عاقل به معقول، صفحه 316، حضرت علامه حسن زاده آملی
البته باید دقت داشت که هانری پوانکاره بر این عقیده (ایده آلیسم) نبود بلکه صرفا بیان می داشت که باور به وجود عالم خارج از ذهن دلیلی یقینی ندارد بلکه صرفا ساده ترین راه ممکن برای توجیه مشاهدات ماست .
غالبا به این نکته توجه نمی شود که توصیفات ما از مشاهداتمان (حداقل در خصوص نزاع بین ایده آلیسم و رئالیسم) ذاتی حقیقت نیستند بلکه از رهگذر نظریات فراهم می شوند , و معمولا می توان یک نظریه را پیچیده و پیچیده تر کرد تا توانایی توصیف مشاهداتمان را داشته باشد.
اما جواب فلاماریون به واقع اصلا مشکل را حل نمی کند چون که این جواب خود بر پایه همان پیشداوری هایی بیان شده که ایده آلیسم ادعای غیر واقعی بودنشان (یا حداقل شک کردن در وجود یا امکان معرفت به آن ها) را دارد. در مورد مثال درخت یک ایده آلیست می تواند ادعا کند که فلاماریون چرخیدن سر به یک طرف و دیدن درخت در یک طرف را به مثابه واقعیات عینی فرض کرده که خود هنوز آن ها را به اثبات نرسانده است.
در این مثال تنها چیزی که ما درک کردیم "احساس" چرخش سر به یک طرف و سپس "احساس"
دیدن درخت در آن موضع است نه چرخش سر و دیدن درخت(و این دو در نظر ایده آلیست ها با هم تفاوت دارند اگر چه حتی رئالیست های دو آتشه هم یکی بودن این دو را در بیشتر و نه همه موارد قبول دارند).
اشکال فلاماریون به ایده آلیسم به خاطر آن است که او تصور کرده یک ایده آلیست فقط تصور درخت را صرفا یک "ایده" تلقی می کند حال آن که از نظر او چه چرخش دادن سر و چه دیدن درخت هردو فقط "ایده" هستند نه واقعیت عینی.
برای درک این مفهوم می توان اینطور تصور کرد که تمام سلسله خروجی های اعصاب انسان به یک ابر کامپیوتر متصل باشند و این کامپیوتر تمام احساسات این فرد منجمله دیدن درخت هنگامی که اراده چرخش سر می کند را به او دیکته کند , در این حالت شبهه فلاماریون زائل می شود(البته کسی ممکن است اشکال کند که فرض وجود این کامپیوتر خود مستلزم وجود واقعیت های خارج از ذهن است و این اشکال او تا حدی وارد است اما مقصود من از بیان این مثال صرفا باطل کردن جواب فلاماریون بود و این مسئله ربطی به خود آن کامپیوتر و خارج ذهن بودن آن ندارد).
یا می توان برای رد کردن شبهه فلاماریون به مواد روان گردان اشاره کرد.اگرچه کسی که از نوعی از این مواد (مثلا LSD) استفاده کرده باشد با چرخاندن سر به اطراف می تواند شاهد ارواح وحشتناکی باشد که او را احاطه کرده اند و باز اگرچه چرخاندن سر توسط او موجب ایجاد تفاوت در کیفیت و کمیت ادراکات او از توهماتش است , نمی توان نتیجه گرفت که توهمات او که نتیجه مصرف این مواد بوده است حقیقتی خارجی و عینی است.