علامه حسن زاده آملی:

قرآن و عرفان و برهان از هم جدائى ندارند

مفاد این سخن نه این است که نظر عقلى باطل و کسب علوم عقلى ناصواب و برهان ناتمام است ؛ چه اینکه خود قرآن کریم ، که مهمترین منطق وحى است ، فهم حقایقش را گاهى اضافه به دانشمندان فرمود، و گاهى به خردمندان ، و گاهى به اندیشمندان ، و گاهى به صاحبدلان و نظایر آنان و فرمود: وَ

 یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ. (و کسانى که از دانش بهره یافته‏اند، مى‏دانند که آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، حق است‏) و فرمود: إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ.(ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، باشد که بیندیشید ( و فرمود: کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ. (این گونه نشانه‏ها[ى خود] را براى مردمى که اندیشه مى‏کنند به روشنى بیان مى‏کنیم‏) و فرمود: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها. (آیا به آیات قرآن نمى ‏اندیشند؟ یا[مگر] بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است؟)

و آیات بسیار دیگر از قبیل هر یک اینها. غرض اینکه هر کس حظ او در علوم اوفر و بهره وى از آنها بیشتر است ، نصیب او از قرآن بیشتر است ؛ که کتاب عقل و علم و فکر است ؛ و حاشا که قرآن و عرفان و برهان از هم جدایى داشته باشند.

 صدرالمتالهین ، در آغاز فصل دوم باب ششم نفس اسفار(ج 4، ص 75) که پس از اقامه براهین بر تجرد نفس ناطقه در فصل قبل آن ، این فصل را در نقل ادله سمعییه از آیات و روایات عنوان کرده است فرموده است:

  • فلنذکر ادله سمعیه لهذا المطلب حتى یعلم ان الشرع و العقل متطابقان فى هذه المساله کما فى سائر الحکمیات و حاشى الشریعه الحقه الالهیه البیضاء ان تکون احکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تبا لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنه (اسفار ج 4، ص 75).

 یعنى چون در این مطلب ، که اثبات تجرد نفس ناطقه انسانى است ، چند برهان عقلى در فصل سابق آورده ایم ، در این فصل چند دلیل سمعى از آیات و روایات ذکر کنیم تا دانسته شود که عقل و شرع در این مسئله تجرد نفس ، مانند دیگر مسائل حکمیه ، با هم متطابق اند و از هم جدایى ندارند؛ و حاشا که شریعت حقه الهیه ، که خورشید درخشان است ، احکام آن مصادم معارف یقینیه ضروریه باشند. و هلاک بر آن فلسفه اى که قوانین آن مطابق کتاب و سنت نیست !

صاحب فتوحات مکیه ، در آخر باب دوازدهم آن در بیان کریمه وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ.‏ (و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او مى ‏گوید) مى فرماید: و نحن زدنا مع الایمان بالاخبار الکشف .( فتوحات مکیه، ص 345، ج 2، طبع اخیر مصر)

و صاحب اسفار، در فصل شانزدهم موقف هشتم الهیات آن در بیان آن مى فرماید: و نحن بحمدالله عرفنا ذلک بالبرهان و الایمان جمیعا (اسفار، ج 3، ص 139، ط 1).

 و نیز آخرین فصل الهیات اسفار در توفیق بین شریعت و حکمت ، در دوام فیض - بارى تعالى - و حدوث عالم ، عنوان شده است و چنین آمده است: فصل فى طریق التوفیق بین الشریعه و الحکمه فى دوام فیض البارى و حدوث العالم ، قد اشرنا مرارا ان الحکمه غیر مخالفه للشرایع الحقه الالهیه بل المقصود منهما شى واحد، هى معرفه الحق الاول و صفاته و افعاله ؛ و هذه تحصل تاره بطریق الوحى و الرساله فتسمى بالنبوه و تاره بطریق السلوک و الکسب فتسمى بالحکمه او الولایه . و انما یقول بمخالفتهما فى المقصود من لا معرفه له بتطبیق الخطایات الشرعیه على البراهین الحکمیه ، و لا یقدر على ذلک الا موید من عندالله کامل فى العلوم الحکمیه مطلع على الاسرار النبویه .

یعنی شریعت و حکمت در دوام فیض بارى ، که امساک فیض از فیاض على الاطلاق مطلقا محال است ، و در اینکه عالم حادث به حدوث زمانى است موافق هم اند؛ و بارها اشاره نموده ایم که حکمت مخالف با شرایع حقه الهیه نیست ، بلکه مقصود از هر دو یک چیز است که معرفت حق - تعالى - و صفات و افعال اوست . و این معرفت حاصل به طریق وحى و رسالت موسوم به نبوت است ، و بطریق سلوک و کسب مسماى به حکمت یا ولایت است . و آن کسى قایل به مخالفت حکمت با شرایع حقه الهیه در معنى و مقصود است که معرفت به تطبیق خطابات شرعیه بر براهین حکمیه ندارد؛ و قادر بر این تطبیق نیست مگر کسى که موید من عندالله و کامل در علوم حکمیه و مطلع بر اسرار نبویه است . و چنانکه خود آن جناب فرموده اند، در چندین جاى دیگر اسفاره متعرض ‍ همین مطلب شده است ، و ما بتفصیل در کتاب عرفان و حکمت متعالیه نقل و بحث نموده ایم .

غرض اینکه قلم در طرد معرفت فکرى زدن و خط بطلان به منشورات براهین عقلى کشیدن ، و دین الهى و فلسفه الهى را جداى از هم داشتن و پنداشتن ستمى بس بزرگ است
؛ و در عین حال ، تمیز بین دو نحو ارتزاق لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم‏. ( قطعاً از بالاى سرشان ‏[برکات آسمانى‏] و از زیر پاهایشان ‏[برکات زمینى‏] برخوردار مى‏ شدند) را ندادن سخنى سخت سست است .
 هیچ گاه بشر نمى تواند از منطق و برهان بى نیاز باشد چنانکه از وحى و رسالت و بالاخره اگر عارف بخواهد فرضا یکى از مطالب فلسفى را رد کند، باید با دلیل رد کند و دلیل خود فلسفه است . اولیاى دین ما علیهم السلام در مقام احتجاج و استدلال ، به طریق فکر و نظر اقدام مى فرمودند؛ چنانکه احتجاج شیخ اجل طبرسى قدس سره و نیز احتجاج بحار در این مطلب سند زنده اند.
بلکه خود قرآن مجید حجتى گویا در این موضوع است ، کما لا یخفى على اهله . مبناى پیشرفت عقل و هشدارى بشر به احتجاج و استدلال است که به سه قسم برهان و خطابه و جدال احسن تقسیم مى شود، چنانکه قرآن کریم بدانها ناطق است که ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَن‏. (( با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به‏[شیوه‏اى‏] که نیکوتر است مجادله نماى)).

منبع: انسان و قرآن ،حضرت علامه حسن زاده آملی.