امروز در حالی که در اینترنت به دنبال مطلبی بودم، به سوال یا (بهتر بگویم) اشکال جالبی برخوردم که نوشته شده بود:

"در یکی از ﻣﺪﺍﺭﺱ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ معلم در نمازخانه مدرسه درباره داستان آدم و حوا صحبت میکرده ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻤﺶ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻣﮕﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺳﺠﺪﻩ ﻧﮑﺮﺩ، ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﮑﺮﺩ؟ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ: ﺑﻠﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ است. ﺷﺎﮔﺮﺩ ﮔﻔﺘﻪ: ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺸﻮﺩ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺍ ﺭﺍ ﮔﻮﻝ ﺑﺰﻧﺪ ﺗﺎ درخت (سیب) ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ؟ ﻣﻌﻠﻢ ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ..."

بعد متوجه شدم ایشان چون قابلیت نداشتند وارد خانواده بزرگ اسلام شوند، فرمایشات ناخوشایندی هم فرموده بودند که مشکل در اینجاست که بدون تحصیل و زحمت کشیدن و تلاش کردن، و به صرف شنیدن یک حرف یا ظاهر یک موضوع، قضاوت کرده بودند.

در جواب از این سوال، اول مقدمه ی مهمی را عرض میکنم:

شما وقتی میخواهید معمولاتی که در ذهنتان هست را به دیگران ارائه کنید، از الفاظ استفاده میکنید و الفاظ مرتبه تنزل یافته آن معنای موجود در ذات شمایند. الفاظ روزنه هایی برای رسیدن به آن معنای حقیقی موجود در ذهن شما هستند. در قرآن هم همین نکته صادق است، یعنی باید از الفاظ رد شد و به حقیقت معنا نزدیک شد. با توجه به این روایت که قرآن دارای هفتاد بطن(1) است متوجه میشویم که ممکن است امام معصوم یک لفظ در آیه را برای شخصی به یک صورت و برای شخص دیگر، به یک صورت دیگر معنا کند و هر دو هم حق باشد چرا که قرآن دارای بطون است. مثلا در آیه (و جعلنا من الماء کل شی حی)(2) (ما حیات همه چیز را به وسیله آب قرار دادیم)، میتوان "ماء" را به معنای آب گرفت اما یکی از بطون معانی آن، علم است و هر دو معنا هم حق است و حتی معانی دیگری را هم ذکر کردند و آنها هم صحیح است و هر کدام به نحوی حکایت از معنای حقیقی دارند، لذا در هر معنای قرآن نباید متوقف شویم و بالاتر برویم که به فرموده امام امیرالمومبن علی وصی علیه السلام: بخوانید و بالا بروید. (اقرا و ارق) (3)

برگردیم به جواب دادن به سوال. نکته بالا را مد نظر داشته باشید. اگر چه بحث از ابلیس ابلیسی است و بحث از شیطان، شیطانی!، اما وارد جواب میشویم، البته در جواب دادن از بحثهای علمی سنگین مثل معنای بهشتی که آدم در آن بود، یا حقیقت داستان آدم و حوا چیست؟ و...، بحثی نمی کنیم و فقط با ظاهر عبارات قرآن پاسخ میدهیم:

اگر این بزرگواری که این سوال را مطرح کردند، در آیات قرآن دقت میکردند متوجه اشتباه خود میشدند. تمام اشتباه ایشان، توجه نکردن به دو لفظ "ابلیس و شیطان" است. در قرآن کریم، وقتی که سخن از سجده نکردن به آدم و رجیم شدن می آید، لفظ ابلیس آمده است، اما آنجا که بحث از ضلالت و گمراه کردن آدم و هبوط آدم از بهشت است، لفظ شیطان آمده است. برای توضیح بیشتر عرض میکنیم:

شیطان از ماده "شطن" به معنای دوری و مخالفت است و به هر موجود طغیانگر و مخالف، لفظ شیطان اطلاق میشود و شیطان اسم جنس و مفهومی عام است، اما ابلیس یک موجود خاص و یک شخص است که به آدم سجده نکرد. به تعبیری هر ابلیسی شیطان هست اما هر شیطانی ابلیس نیست و ابلیس که بنابر ظاهر قرآن از جن بود (کهف،50) یکی از شیاطین است (ینابراین آیه: وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ (4) که تصریح دارد شیاطین هم جن هستند هم انسان).

به عنوان نمونه آیات سوره اعراف را که مبسوط ترند مطرح می کنیم. با توجه به توضیح فوق، مقام به کارگیری ابلیس و شیطان را در آیات مشاهده کنید:

وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْ‌نَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ ﴿١١﴾قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْ‌تُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ‌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ‌ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ﴿١٢﴾ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ‌ فِیهَا فَاخْرُ‌جْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِ‌ینَ ﴿١٣﴾ قَالَ أَنظِرْ‌نِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿١٤﴾ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِ‌ینَ ﴿١٥﴾ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَ‌اطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿١٦﴾ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَ‌هُمْ شَاکِرِ‌ینَ ﴿١٧﴾ قَالَ اخْرُ‌جْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَّدْحُورً‌ا ۖ لَّمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ ﴿١٨﴾

تا اینجا که بحث سجده نکردن و هبوط است، بحث از "ابلیس" که یک موجود خاص است میباشد. اما از این جا به بعد لفظ "شیطان" که معنای اعم دارد و به هر موجود سرکش و مخالف گفته میشود، مطرح میشود:

وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَ‌بَا هَـٰذِهِ الشَّجَرَ‌ةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿١٩﴾ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِ‌یَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَ‌بُّکُمَا عَنْ هَـٰذِهِ الشَّجَرَ‌ةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿٢٠﴾ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ﴿٢١﴾ فَدَلَّاهُمَا بِغُرُ‌ورٍ‌ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَ‌ةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَ‌قِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَ‌بُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَ‌ةِ وَأَقُل لَّکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿٢٢﴾

در سایر آیات قرآن هم که درباره این قضیه است، الفاظ به همین صورت آمده اند. (برای لفظ "ابلیس" به آیات بقره-34، اعراف-11، حجر-31، حجر-32، اسراء-61، کهف-50، طه-116، ص-74، ص-75 مراجعه کنید و برای لفظ "شیطان" آیات بقره-36، اعراف-20، اعراف-22، طه-120 را ملاحظه بفرمایید.)

این جواب ما به ایشان است.

اما سوال این است که این چه شیطانی است که آدم را (به ظاهر) اغوا کرد؟ شیطانی که آدم و حوا را در بهشت اغوا کرد، میتواند معانی مختلفی داشته باشد و همه هم با توجه به مقدمه ای که ذکر شد، حق اند. که مثلا حضرت علامه حسن زاده در  کتاب "عیون مسائل نفس" (5) هفت معنا را برای شیطان ذکر میکنند، چرا که پیامبر و ائمه اطهار معانی مختلفه ای در روایات برای شیطان نام بردند که یکی از آنها هوای نفس است.

    هواى‏ نفس‏ انسانى است شیطان‏           بغیر از نفس انسان کیست شیطان؟

البته ممکن است در روایات یا کلام بزرگان گاهی لفظ ابلیس مجازا به معنای شیطان به کار برود.

نکته ای را که لازم میبینم در پایان ذکر کنم این است که ممکن است کسی بگوید از کجا معلوم که منظور از شیطان در آیات بالا ابلیس نباشد؟ گوییم حتی اگر لفظ شیطان  در آیات به معنای ابلیس هم باشد، مشکلی ندارد و شاید حتی بزرگانی شیطان در آیات را به معنای ابلیس بگیرند و باز هم تناقضی نباشد، چرا که باید معنای بهشت و جهنم آدم معلوم شود، معنای هبوط فهمیده شود و... که نیاز به بحث علمی دارد. اما به هر حال همانطور که در ظاهر قرآن هیچ تناقضی نیست (که در تفاوت لفظ ابلیس و شیطان ذکر کردیم) قطعا در باطن آن هم تناقضی نیست و چه بسا کسی معنای باطنی لفظ شیطان را در آیات به معنای ابلیس هم بگیرد و تناقضی پیش نیاید و (با توجه به مقدمه) همه معانی حق باشند.

فعلا همین معنای ظاهری برای جواب دادن این مستشکل محترم، کافی است اگر ان شاءالله طالب حقیقت باشند نه به دنبال عناد و دشمنی. ایشان باید بدانند که تمام اشکالاتشان جواب دارد و کسی که به حقیقت، طالب حقیقت باشد، بی حقیقت نمی ماند و به حقیقت نایل می شود، اما کسی که فقط دنبال عناد و دشمنی است، هرگز به حقیقت نمیرسد چون اصلا حقیقت را نمی خواهد.

---------------------------------

حال که این قدر درباره ابلیس و شیطان و آدم و حوا بحث کردیم، خوب است یک نکته اخلاقی هم از این داستان بیاموزیم که در حقیقت داستانهای قرآن شرح حالات و تطوّرات انسان اند، حضرت علامه حسن زاده آملی در "کتاب نور علی نور" آورده اند:

"تعبیر حضرت آدم صفى مؤدّب به آداب اللّه چنین است: رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا وَ انْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین‏. و ابلیس‏ بى‏ ادب مى‏ گوید: فَبِما أغْوَیْتَنى لَأقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم. آن فرخنده آیین ظلم را به خود نسبت مى ‏دهد و این کافر، کیش اغوا را به حق تعالى." (6)

و در کتاب شریف الهی نامه: الهى‏ حسن‏ زاده چگونه دعوى بى‏ گناهى کند که آدم و حوازاده است نه ملک و چگونه از آمرزش تو ناامید باشد که ربنا ظلمنا گو است نه بما اغویتنى‏. (7)

**************

پی نوشتها:

1. عن رسول الله (ص): انّ للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً، الی سبعه ابطن أو الی سبعین بطناً. (تفسیر المیزان، جلد1، صفحه53)

2. سوره انبیاء، آیه 30

3. و اعْلَم أنَّ درجاتِ الجَنَّةِ على عَدَدِ آیات القُرآنِ، فَإذا کانَ یَوْمُ القِیامَةِ یُقال لِقارِئ القُرآنِ‏: اقْرَأ وارْقَ‏ (من لا یحضره الفقیه، جلد2، صفحه627)

4. سوره انعام، آیه112

5. عین 31 از کتاب سرح العیون فی شرح العیون
6. نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور، صفحه 94

7. الهی نامه، صفحه 75