فرض کنید بانکی دارید که در آن هر روز صبح 86400 دلار به حساب شما واریز می شود و تا آخر شب فرصت دارید تا همه پولها را خرج کنید چون آخر وقت حساب خود به خود خالی می شود! دراین وقت شما چه خواهید کرد؟! البته که سعی میکنید تا آخرین دلار آن را خرج کنید! ...

هر کدام از ما یک چنین بانکی داریم، بانک زمان. هرروز صبح در بانک زمان شما 86400 ثانیه اعتبار ریخته می شود و آخر شب این اعتبار به پایان می رسد. هیچ برگشتی نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمی شود. اینک تصمیم با شماست!


هر چیزی در عالم عوض و جایگزین دارد، اما عمر و وقت انسان دیگر بر نمی گردد و جایگزینی ندارد. جناب شیخ بهایی ابیات زیبایی را در این باره سروده است:

گر نبود خنگ 1 مطلا لگام               زد بتوان بر قدم خویش گام

ور نبود مشربه از زر ناب                با دو کف دست، توان خورد آب

ور نبود بر سر خوان، آن و این                هم بتوان ساخت به نان جوین

ور نبود جامهٔ اطلس تو را               دلق کهن، ساتر تن بس تو را

شانهٔ عاج ار نبود بهر ریش                شانه توان کرد به انگشت خویش

جمله که بینی، همه دارد عوض              در عوضش، گشته میسر غرض

آنچه ندارد عوض، ای هوشیار               عمر عزیز است، غنیمت شمار

متاسفانه اکثری ما قدر این سرمایه ی عظیم را نمی دانیم و وقتمان را صرف اباطیل و لغویات می کنیم و از آن برای  فهم اسرار عالم و نیل به معارف الهی بهره نمی گیریم، در حالی که پس از پایان فرصت محدودمان در این دنیا، راه بسته می شود...