۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علم شهودی» ثبت شده است

چرا عرفاء عالمان به علم فکری را نکوهش می کنند؟

دلیل آنکه عرفا عالمان به علم فکری را نکوهش می کنند چیست؟
حضرت استاد علامه حسن زاده آملی در فصل نهم رساله گهر بار خود به نام «قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند» به نیکویی به جواب این سوال پرداخته و در ضمن اشارت به شش مطلب أساسی در فصل مذکور این پندار را پاسخ گفته اند و ما در اینجا به بخشی از عبارات آن به نحو تلخیص و اندکی تصرف ، تبرک می جوییم:
به طور کلی می توان نکوهش و مذمت منطق و فلسفه را از زبان اهل عرفان به چند دلیل دانست:

یکی آنکه چنین نکوهشی به صاحبان علوم فکری چون منطق، از ناحیه ی انحرافی شگفت تاریخی است که باید بدان آگاه بود تا دانسته شود که نکوهش در واقع به مردم بود نه به خود علم منطق .
بیانش این که اصحاب معارف در اصطلاح تفسیر و کلام مثل براهمه ، اعتماد بر معرفت و عقل خود داشتند و می گفتند ما را نیازی به پیامبران نیست، زیرا که اگر کلام آنان موافق عقل و معرفت است همین است که ما خود داریم ، و اگر مخالف عقل و معرفت است ، مسموع نیست . لاجرم معتقدان به پیامبران و ادیان الهی آنان را ملحد می دانستند و اعتماد آنان را بر دانش و بینش و کاوش علمی بر اساس علم منطق ردّ و نکوهش می کردند که نکوهش به طور مستقیم به اصحاب معارف تعلق می گرفت. از این روی که فقط اعتماد بر عقل و معرفت خود کردند و در این حدّ توقف نمودند ، نه اینکه علم منطق را خدمت کرده باشند و دیگران چون واقعیت قضیه آگاه نبودند پنداشتند که آنان به طور مستقیم علم منطق را نکوهش می کردند و کم کم این نادرست را ندانسته دامن زدند .

دوم آنکه نظر عمده عارفان از نکوهش عقل و منطق دعوت اهل منطق به عرفان عملی است ، چنانکه همین نکوهش را به کسانی که فقط به عرفان نظری اکتفا کرده اند ، دارند .

البته دارایی غیر از دانایی است و از دارایی تعبیر به عشق و ذوق می کنند که چشیدن و یافتن و رسیدن است و در مقابل عبارت پردازی و سجع و قافیه سازی جز صنعت نیست و ذوق شهود است که مایه عزت و سبب سعادت است .
لذا خواجه حافظ گوید :

حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد

و به همین مفاد و مضمون با عالمان و واعظانی که در محراب و منبر دیگرند و چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند سخن بسیار دارد.
در کتب اخلاق در مذمت واعظان و عالمانی که صنعت و کسوت خود را تور شکار دنیا و کشکول گدایی خود قرار داده اند بسیار سخن گفته اند و بلکه آیات و روایات در این موضوع بسیار است. این قرآن کریم است که می فرماید :(مثل الذین حملوا التوراه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا)(جمعه/6).
یعنی :

علم چندان که بیشتر خوانی                       چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند                             چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر                    که بر او هیزم است یا دفتر

پس مذمت این فرق ، علم منطق را نه چنان است که دیگران می پندارند که علم منطق منتج و موصول به مطلوب نیست، بلکه این دعوت دانشمندان منطقی به مراتب عالی تر یعنی مراتب عیان و ذوق و وجدان و شهود است ، به تعبیر دیگر دعوت به عرفان عملی می باشد که شعبه أهّم اخلاق و مهمترین همّ انسان است .

خلاصه اینکه نکوهش آنان نه تنها به علم منطق است بلکه به مطلق علم عاری از سلوک عرفانی است زیرا که حقیقت سلوک عرفانی تخلّق به اخلاق رحمانی و تأدّب به آداب قرآنی است . از آن علوم عاری تعبیر به علم رسمی می کنند و از این به علم عاشقی .

سوم آنکه علم مذموم در نزد اهل عرفان و در کلمات آنان، عقل نظری است و مرادشان از عقل نظری همان کسب معارف و استنتاج علوم از اشکال منطقی است، نه این که مراد آنان نکوهش عقل به نحو اطلاق بوده باشد که هیچ عقلی بدان تفوّه نمی کند.
این عقل مذموم در مقابل قلب به اصطلاح عارف است که محمود اوست. چه این که عقل نظری را قید و عقال می داند و قلب را که در تحوّل و تقلّب است، محل قابل انواع تجلیّات.
پس دانسته شد که مذمت عقل در اصطلاح عارفان ناظر به عقل نظری است که از آن تعبیر به عقل جزیی می کنند نه مذمت عقل کلی که دیگران پنداشته اند ،
به قول ملّای رومی :

عقل جزوی عقل را بدنام کرد
کام دنیا مرد را ناکام کرد

چهارم آنکه دست فکر نظری در معرفت برخی چیزها کوتاه است، و لکن از طریق معرفت شهودی علم بدان ها به نحوی صورت پذیر است، لذا عبارات عارفان را می بینیم که می فرماید تحصیل علم بدان گونه چیزها از فکر نظری میسور نیست. دیگران از ظاهر عبارات آنان پنداشته اند که آنان مطلقاً حکمت نظری را مردود می دانند و برهان منطق را منتج علم یقینی نمی شناسد . و حال اینکه این پنداری نا صواب درباره ی آنان است و اگر متصوفی به اطلاق ، فکرت نظری را مذمت کند و ناصواب داند به تعبیر صاحب اسفار باید او را از جهله ی صوفیه دانست.
۱ نظر ۹۴/۱۱/۰۹
۱۰۰۱ بازديد

حروف ابجد چیست؟

قال امیر المؤمنین (ع): سأل رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم: ما تفسیر ابجد؟ فقال: تعلموا تفسیر أبجد فإن فیه الاعاجیب کلها، ویل لعالم جهل تفسیره. (1)

امام علی علیه السلام می فرمایند: از رسول خدا در مورد حروف ابجد سؤال شد، آن حضرت فرمودند:
 تفسیر حروف ابجد را یاد بگیرید؛ چرا که همه آن شگفتی است، وای بر عالمی که از تفسیر آن جاهل باشد.



جناب شیخ بهائی  میفرماید:  اعداد روح  حروف هستند، یعنی عدد  جان حرف میباشد. (الاعداد ارواح و الحروف اشباح
)
 هر حرفی عددی دارد که در حقیقت روح و جان و بطن آن حرف است، حروف ابجد عبارتند از:

 «اَبْجَدْ - هَوََّزْ - حُطّی - کَلَمَنْ - سَعْفَصْ - قَرَشَتْ - ثَخَِّذْ - ضَظِغْ»

عدد حروف ابجد:

الف =۱، ب = ۲،ج =۳، د =۴،ه =۵، و =۶،ز=۷، ح = ۸، ط =۹، ی =۱۰، ک =۲۰، ل =۳۰، م =۴۰، ن =۵۰، س =۶۰، ع =۷۰، ف =۸۰، ص =۹۰، ق =۱۰۰، ر=۲۰۰، ش =۳۰۰، ت =۴۰۰، ث =۵۰۰، خ =۶۰۰، ذ =۷۰۰، ض =۸۰۰، ظ =۹۰۰، غ =۱۰۰۰


مثلا اسم شریف (محمد) که داراى چهار حرف (م - ح - م - د) است به منزله جسمى است که روح آن 92 است، زیرا که (م = 40 + ح = 8 + م = 40 + د = 4 = 92)، عدد 92 روح است و کلمه محمد جسم آن.
یا کلمه شریف (على) که داراى سه حرف است، به منزله جسم است براى عدد 110 زیرا که (ع 70 است و ل 30 و ى 10) (110 = 10 + 30 + 70).... (2)

معنای حروف ابجد:
۵۵ نظر ۹۳/۰۲/۱۲
۱۰۴۷۱۹ بازديد