امام خامنه ای:
در یک وصیتنامه ای خواندم که شهید می گوید:
"من بی قرارم، بی قرار، آتشی در دل من است که مرا بی تاب کرده است، به هیچ چیز دیگر آرامش پیدا نمی کنم مگر به لقای تو، ای خدای محبوب عزیز"
این سخن یک جوان است، این همان چیزی است که یک عارف بعد از سال ها مجاهدت و سال ها ریاضت ممکن است به آن برسد اما یک جوان نوخاسته در میدان نبرد و میدان جهاد، آنچنان مشمول تفضل الهی قرار می گیرد که این ره صد ساله را یک شبه می پیماید و این احساس بی قراری و شوق از سوی پروردگار پاسخ مناسب می یابد.
خاطره ای از علامه حسن زاده آملی:
اینجانب بنابر فرموده شیخ الرئیس که فرمود: از عوامل ضعف بینایى چشم ، خوابیدن با شکم سیر است و لازم است بین غذاى شب و خوابیدن فاصله انداخت .، همیشه مقید بودم شام را سر شب صرف کنم تا فاصله مورد نظر شیخ را مراعات کرده باشم که مبادا خداى نکرده چشمم که یکى از مهم ترین سرمایه هاى کسب دانش و پیمودن راه کمال است ضرر ببیند و این امر سبب شود که از تحصیل علم و کمال باز بمانم (یا در شب حتى الامکان از خوردن غذا خوددارى کنم . )
ولى با این همه شبى از شب ها (در شب چهار شنبه 29 جمادى الاول 1405 قمرى برابر با اول اسفند 1363 ) شامم به تاءخیر افتاد و متاءسفانه بعد از شام خواب شدیدى بر من عارض شد.
براى اینکه فرموده شیخ را عمل کرده باشم ، بلند شدم و شروع کردم به قدم زدن و تا دوازده نصف شب بیدار بودم ، ولى بر اثر شدت حالت خواب نتوانستم از خوابیدن خوددارى کنم ، لذا خوابیدم .
خواب شیرین بود و رؤیاى شیرین تر که به زیادت حضرت ثامن الحجج ، على بن موسى الرضا (علیه السلام ) تشرف حاصل کردم . در ابتدا به اشاره تفهیم فرمودند که : چرا کمتر خودت را به ما نشان مى دهى و پس از آن به عبارت صریح به من فرمودند،