حضرت علامه حسن زاده آملی:
شما عزیزان، جوانان اجتماع ما، مهمترین کاری که، مهم ترین حرفی که از زبان قرآن دارم به شما عرض می کنم این است که سعی کنید که انسان قرآنی باشید، انسان قرآنی بوده باشید که (لا یمسّه الا المطهّرون). این صنع الهی را پاک داشته باشید، صنع وجود خود را پاک داشته باشید، او پاک آفریده، شما این پاک را آلوده نکنید، این صنع الهی را برای ابد پاک داشته باشید، انسان قرآنی بشوید که (لا یمسّه الا المطهرون) ، بدانید که اندیشه تان، فکرتان، تمام افعالتان، احوالتان، همه را دارید مسّ می کنید و دارید شب و روز خودتان را می سازید، ببینید چگونه خودتان را می سازید...
شما فرزندان و دوستان گرامى من، هم اکنون در پى تحصیل کمال بوده باشید تا آتیه اى سعادتمند داشته باشید، زیرا که باور کرده اید هر چیز تا به کمال نرسیده است، قدر و قیمت ندارد.
باید از همسالان و همزادان خود که شب و روز را به بیکارى و ولگردى و هرزگى به سر مى برند، سخت دورى گزینید که رهزن شمایند، این گروه روى سعادت را نخواهند دید، چند روزى در مقام خیال به تازگى رنگ و رخسار خود سرگرم و به پوشاک هاى گوناگون بوقلمونى و طاووسى دلخوشند و به زودى نه آن را دارند و نه این را و نه کمالى تحصیل کرده اند که بدان دلگرم باشند، ناچار بعدا یا باید تن به گدایى در دهند و یا به دزدى و دیگر بیچارگیها مزاحم اجتماع باشند و زندگى را بگذرانند.
با آنان همنشین نشوید که هم اکنون به شما بگویم نطفه و مربّى و اجتماع و معاشر از اصولى اند که در سعادت و شقاوت انسانى دخلى بسزا دارند.
جوانا سرمتاب از پند پیران که پند پیر از بخت جوان به
یک پزشک زحمت کشیده انسان را در نظر بگیرید؛ او به هر شهرى قدم نهد با یک قلم و چند برگ کاغذ به دیدن چند بیمار و نوشتن چند نسخه در مدّت کمى مردم آن شهر را به سوى خویش مى کشاند و از هر آشنایى آشناتر و از هر عزیزى گرامى تر مى شود. این موقعیت میوه درخت وجود اوست که آن درخت را از اوان نهال بودنش درست به بار آورده است؛ و اینک مال ذاتى است که چون طراوت چهره و لباسهاى الوان دستخوش فرتوتى و کهنگى نمى گردد.
این ادیسون مخترع برق اگر چون همسالان نابخردش روزگار مى گذرانید و سرگرم به خوشگذرانی ها و بیهودگی ها مى بود، از چه رو مى توانست، سرمایه هوش و بینش خود را به کار ببرد و از نور اندیشه خود به جهانیان نور دهد؟!
باید دوستانم از روش نابخردان همواره دورى گزینند و بدانند که اکثر بزرگسالان عصر ما به حدّ بلوغ نرسیده اند و در راه آن نیستند و بکوشند که هر روزشان بهتر از روز پیش باشد.
این مطلب مسلّم است که انسان عین موجود خارجى را درک نمى کند، بلکه مدرکات انسان در خود او است و به این جهت است که یک دسته از فلاسفه معروف به ایده آلیسم در وجود عالم خارجى شک دارند، چنانکه در همین سنوات، "هنرى پونکاره" فیلسوف فرانسوى بر همین عقیده است: چون ما عالم خارج را در ذهن نمى گنجانیم و آنچه تعقّل مى کنیم در خارج نیست، پس از کجا بدانیم عالمى غیر آنچه که تعقّل مى کنیم موجود باشد؟
جواب این سخن به طورى که فلاماریون در یکى از کتب خود داده است این است که: اگرچه مدرکات ما فقط در ذهن است و لیکن یقین داریم که از خارج ذهن تأثیرى در ذهن مى شود تا خاطره در آن خطور مى کند. مثلا چشم به طرفى مى اندازیم درختى مشاهده مى کنیم، اگرچه درخت مشاهد در ذهن است و لیکن از عطف توجّه به یک طرفى این صورت در ذهن مى آید و از توجّه به طرف دیگر آن صورت حاضر نمى شود، پس در یک طرف موجودى هست و در طرف دیگر نیست.
منبع: اتحاد عاقل به معقول، صفحه 316، حضرت علامه حسن زاده آملی