۲۹ مطلب با موضوع «مقاله» ثبت شده است

اگر شیطان از بهشت اخراج شد، چگونه آدم و حوا را فریب داد؟!

امروز در حالی که در اینترنت به دنبال مطلبی بودم، به سوال یا (بهتر بگویم) اشکال جالبی برخوردم که نوشته شده بود:

"در یکی از ﻣﺪﺍﺭﺱ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ معلم در نمازخانه مدرسه درباره داستان آدم و حوا صحبت میکرده ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻤﺶ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻣﮕﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺳﺠﺪﻩ ﻧﮑﺮﺩ، ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﮑﺮﺩ؟ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ: ﺑﻠﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ است. ﺷﺎﮔﺮﺩ ﮔﻔﺘﻪ: ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺸﻮﺩ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺍ ﺭﺍ ﮔﻮﻝ ﺑﺰﻧﺪ ﺗﺎ درخت (سیب) ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ؟ ﻣﻌﻠﻢ ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ..."

بعد متوجه شدم ایشان چون قابلیت نداشتند وارد خانواده بزرگ اسلام شوند، فرمایشات ناخوشایندی هم فرموده بودند که مشکل در اینجاست که بدون تحصیل و زحمت کشیدن و تلاش کردن، و به صرف شنیدن یک حرف یا ظاهر یک موضوع، قضاوت کرده بودند.

در جواب از این سوال، اول مقدمه ی مهمی را عرض میکنم:

شما وقتی میخواهید معمولاتی که در ذهنتان هست را به دیگران ارائه کنید، از الفاظ استفاده میکنید و الفاظ مرتبه تنزل یافته آن معنای موجود در ذات شمایند. الفاظ روزنه هایی برای رسیدن به آن معنای حقیقی موجود در ذهن شما هستند. در قرآن هم همین نکته صادق است، یعنی باید از الفاظ رد شد و به حقیقت معنا نزدیک شد. با توجه به این روایت که قرآن دارای هفتاد بطن(1) است متوجه میشویم که ممکن است امام معصوم یک لفظ در آیه را برای شخصی به یک صورت و برای شخص دیگر، به یک صورت دیگر معنا کند و هر دو هم حق باشد چرا که قرآن دارای بطون است. مثلا در آیه (و جعلنا من الماء کل شی حی)(2) (ما حیات همه چیز را به وسیله آب قرار دادیم)، میتوان "ماء" را به معنای آب گرفت اما یکی از بطون معانی آن، علم است و هر دو معنا هم حق است و حتی معانی دیگری را هم ذکر کردند و آنها هم صحیح است و هر کدام به نحوی حکایت از معنای حقیقی دارند، لذا در هر معنای قرآن نباید متوقف شویم و بالاتر برویم که به فرموده امام امیرالمومبن علی وصی علیه السلام: بخوانید و بالا بروید. (اقرا و ارق) (3)

برگردیم به جواب دادن به سوال. نکته بالا را مد نظر داشته باشید. اگر چه بحث از ابلیس ابلیسی است و بحث از شیطان، شیطانی!، اما وارد جواب میشویم، البته در جواب دادن از بحثهای علمی سنگین مثل معنای بهشتی که آدم در آن بود، یا حقیقت داستان آدم و حوا چیست؟ و...، بحثی نمی کنیم و فقط با ظاهر عبارات قرآن پاسخ میدهیم:

اگر این بزرگواری که این سوال را مطرح کردند، در آیات قرآن دقت میکردند متوجه اشتباه خود میشدند. تمام اشتباه ایشان، توجه نکردن به دو لفظ "ابلیس و شیطان" است. در قرآن کریم، وقتی که سخن از سجده نکردن به آدم و رجیم شدن می آید، لفظ ابلیس آمده است، اما آنجا که بحث از ضلالت و گمراه کردن آدم و هبوط آدم از بهشت است، لفظ شیطان آمده است. برای توضیح بیشتر عرض میکنیم:

شیطان از ماده "شطن" به معنای دوری و مخالفت است و به هر موجود طغیانگر و مخالف، لفظ شیطان اطلاق میشود و شیطان اسم جنس و مفهومی عام است، اما ابلیس یک موجود خاص و یک شخص است که به آدم سجده نکرد. به تعبیری هر ابلیسی شیطان هست اما هر شیطانی ابلیس نیست و ابلیس که بنابر ظاهر قرآن از جن بود (کهف،50) یکی از شیاطین است (ینابراین آیه: وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ (4) که تصریح دارد شیاطین هم جن هستند هم انسان).

به عنوان نمونه آیات سوره اعراف را که مبسوط ترند مطرح می کنیم. با توجه به توضیح فوق، مقام به کارگیری ابلیس و شیطان را در آیات مشاهده کنید:

وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْ‌نَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ ﴿١١﴾قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْ‌تُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ‌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ‌ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ﴿١٢﴾ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ‌ فِیهَا فَاخْرُ‌جْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِ‌ینَ ﴿١٣﴾ قَالَ أَنظِرْ‌نِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿١٤﴾ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِ‌ینَ ﴿١٥﴾ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَ‌اطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿١٦﴾ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَ‌هُمْ شَاکِرِ‌ینَ ﴿١٧﴾ قَالَ اخْرُ‌جْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَّدْحُورً‌ا ۖ لَّمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ ﴿١٨﴾

تا اینجا که بحث سجده نکردن و هبوط است، بحث از "ابلیس" که یک موجود خاص است میباشد. اما از این جا به بعد لفظ "شیطان" که معنای اعم دارد و به هر موجود سرکش و مخالف گفته میشود، مطرح میشود:

وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَ‌بَا هَـٰذِهِ الشَّجَرَ‌ةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿١٩﴾ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِ‌یَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَ‌بُّکُمَا عَنْ هَـٰذِهِ الشَّجَرَ‌ةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿٢٠﴾ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ﴿٢١﴾ فَدَلَّاهُمَا بِغُرُ‌ورٍ‌ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَ‌ةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَ‌قِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَ‌بُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَ‌ةِ وَأَقُل لَّکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿٢٢﴾

در سایر آیات قرآن هم که درباره این قضیه است، الفاظ به همین صورت آمده اند. (برای لفظ "ابلیس" به آیات بقره-34، اعراف-11، حجر-31، حجر-32، اسراء-61، کهف-50، طه-116، ص-74، ص-75 مراجعه کنید و برای لفظ "شیطان" آیات بقره-36، اعراف-20، اعراف-22، طه-120 را ملاحظه بفرمایید.)

این جواب ما به ایشان است.

اما سوال این است که این چه شیطانی است که آدم را (به ظاهر) اغوا کرد؟ شیطانی که آدم و حوا را در بهشت اغوا کرد، میتواند معانی مختلفی داشته باشد و همه هم با توجه به مقدمه ای که ذکر شد، حق اند. که مثلا حضرت علامه حسن زاده در  کتاب "عیون مسائل نفس" (5) هفت معنا را برای شیطان ذکر میکنند، چرا که پیامبر و ائمه اطهار معانی مختلفه ای در روایات برای شیطان نام بردند که یکی از آنها هوای نفس است.

    هواى‏ نفس‏ انسانى است شیطان‏           بغیر از نفس انسان کیست شیطان؟

البته ممکن است در روایات یا کلام بزرگان گاهی لفظ ابلیس مجازا به معنای شیطان به کار برود.

نکته ای را که لازم میبینم در پایان ذکر کنم این است که ممکن است کسی بگوید از کجا معلوم که منظور از شیطان در آیات بالا ابلیس نباشد؟ گوییم حتی اگر لفظ شیطان  در آیات به معنای ابلیس هم باشد، مشکلی ندارد و شاید حتی بزرگانی شیطان در آیات را به معنای ابلیس بگیرند و باز هم تناقضی نباشد، چرا که باید معنای بهشت و جهنم آدم معلوم شود، معنای هبوط فهمیده شود و... که نیاز به بحث علمی دارد. اما به هر حال همانطور که در ظاهر قرآن هیچ تناقضی نیست (که در تفاوت لفظ ابلیس و شیطان ذکر کردیم) قطعا در باطن آن هم تناقضی نیست و چه بسا کسی معنای باطنی لفظ شیطان را در آیات به معنای ابلیس هم بگیرد و تناقضی پیش نیاید و (با توجه به مقدمه) همه معانی حق باشند.

فعلا همین معنای ظاهری برای جواب دادن این مستشکل محترم، کافی است اگر ان شاءالله طالب حقیقت باشند نه به دنبال عناد و دشمنی. ایشان باید بدانند که تمام اشکالاتشان جواب دارد و کسی که به حقیقت، طالب حقیقت باشد، بی حقیقت نمی ماند و به حقیقت نایل می شود، اما کسی که فقط دنبال عناد و دشمنی است، هرگز به حقیقت نمیرسد چون اصلا حقیقت را نمی خواهد.

---------------------------------

حال که این قدر درباره ابلیس و شیطان و آدم و حوا بحث کردیم، خوب است یک نکته اخلاقی هم از این داستان بیاموزیم که در حقیقت داستانهای قرآن شرح حالات و تطوّرات انسان اند، حضرت علامه حسن زاده آملی در "کتاب نور علی نور" آورده اند:

"تعبیر حضرت آدم صفى مؤدّب به آداب اللّه چنین است: رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا وَ انْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین‏. و ابلیس‏ بى‏ ادب مى‏ گوید: فَبِما أغْوَیْتَنى لَأقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم. آن فرخنده آیین ظلم را به خود نسبت مى ‏دهد و این کافر، کیش اغوا را به حق تعالى." (6)

و در کتاب شریف الهی نامه: الهى‏ حسن‏ زاده چگونه دعوى بى‏ گناهى کند که آدم و حوازاده است نه ملک و چگونه از آمرزش تو ناامید باشد که ربنا ظلمنا گو است نه بما اغویتنى‏. (7)

**************

پی نوشتها:

1. عن رسول الله (ص): انّ للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً، الی سبعه ابطن أو الی سبعین بطناً. (تفسیر المیزان، جلد1، صفحه53)

2. سوره انبیاء، آیه 30

3. و اعْلَم أنَّ درجاتِ الجَنَّةِ على عَدَدِ آیات القُرآنِ، فَإذا کانَ یَوْمُ القِیامَةِ یُقال لِقارِئ القُرآنِ‏: اقْرَأ وارْقَ‏ (من لا یحضره الفقیه، جلد2، صفحه627)

4. سوره انعام، آیه112

5. عین 31 از کتاب سرح العیون فی شرح العیون
6. نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور، صفحه 94

7. الهی نامه، صفحه 75
۴۱ نظر ۹۳/۰۶/۱۳
۱۵۵۰۹ بازديد

توپی که گل می شود

وقتی یک توپ گل می شود، معمولا چند بار تصویر آهسته آن پخش می شود. به نظر شما این چه دلیلی دارد؟ تصدیق می کنید که با هر بار نشان دادن آن گل و نشان دادن آن در زاویه های متفاوت، یک صورت و منظره جدید از آن گل فهمیده می شود و صورتهای پنهان آن منکشف می شود.

علم هم همینطور است، اگر یک مطلب علمی را دوباره و چندباره و از زاویه دیگری بنگرید، مطلب جدیدی از آن حقیقت کشف می شود و زوایای ناپیدای آن پیدا می شود.
 لذا مأمور به تفکر شدیم که فقط متوجه ظاهر نباشیم بلکه زوایا و بطون هر مطلب را بنگریم.
کسی که معلوماتش متعارف وسطحی است فقط ظاهر عالم را می بیند و از یک عنکبوت فقط ظاهر آن را می بیند اما یک دانشمند فرانسوی در همان عنکبوت 60 سال تحقیق می کند و 20 جلد کتاب درباره عنکبوت می نویسد و آخر هم می گوید هنوز به تمام اسرار این عنکبوت نرسیده ام. این شخص مثل اکثری ما از عنکبوت به سادگی نگذشت بلکه به تعبیر جناب مولوی لبّ و دانه را دید نه پیمانه و ظاهر را:

ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر وی به سان دانه است
دانه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را چون گشت نقل


باید در تمام عالم تفکر کرد، باید در حقیقت مرموز و عجیب انسان فکر کرد که البته این دو منوط به گذراندن یک سیر درسی جامع و مناسب است، و الا چه بسا کسی که چند کلاس سواد دارد بهره زیادی از تفکر نبرد.
۴ نظر ۹۳/۰۵/۰۲
۷۵۶ بازديد

محبت به فرزندان در سیره اهل بیت

از بزرگترین معضلاتی که سبب می شود فرزندان از خانواده و والدین خود دور شوند و در جوانی به دامان دوستهای ناباب پناه ببرند، بد اخلاقی و بی محبتی والدین به آن هاست.

سوال اینجاست. چرا باید پدر و مادری به خاطر یک اشتباه کوچک، کودک خردسال خود را که تا هفت سالگی غیر از بازی کردن کار دیگری ندارد، تنبیه کنند؟ مگر خود ما اشتباه نمی کنیم؟ طبع و خمیره این کودک تا هفت سالگی بازی کردن و کنجکاوی است و باید به کنکاش و تفریحش بپردازد و الا که به او کودک نمی گویند! چرا باید کودک در خانه که باید منبع محبت و محل امنی برایش باشد، احساس ناراحتی کند؟

پدر و مادر باید آنچنان به فرزند محبت و مهربانی داشته باشند که اگر فرزند مثلا به مدرسه رفت و چند ساعت آنها را ندید، بی تاب شود و به تعبیری دلش پاره شود و خدا خدا کند که هر چه سریعتر به دامن پدر و مادرش برگردد.


به راستی، چه اشکالی دارد کودک خردسالتان بر دوشتان سوار شود؟ چه اشکالی دارد که گوشهایتان را بگیرد؟ و...

کَانَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یَرْکَبَانِ ظَهْرَ النَّبِیِّ ص وَ یَقُولَانِ حَلْ‏ حَلْ‏

وَ یَقُولُ نِعْمَ الْجَمَلُ جَمَلُکُمَا. (1)

امام حسن و امام حسین در سنین کودکی بر دوش پیامبر سوار می شدند و پایشان را تکان می دادند و می گفتند (حَل حَل). این صدایی است که عرب هنگام سوار شدن بر شتر می گوید و جالب این است که پیامبر در مقام بازی با فرزندانشان می گوید: شتر شما بهترین شتر است!

ببینید تا چه حدی پیامبر خودشان را تنزل می دهند و فرزندانشان را شاد می کنند.

حتی یک بار یک یهودی با دیدن این محبت و رأفت پیامبر، ایمان می آورد و مسلمان می شود.(2)

چرا باید خانه های ما از محبت خالی باشد؟ و چرا این آموزه های اهل بیت در خانواده ها جاری و ساری نباشد؟...

۷ نظر ۹۳/۰۴/۲۹
۱۲۳۸ بازديد

نکاتی از قرآن کریم= آداب شاگرد در برابر استاد

در این مطلب در نظر داریم نکته هایی را از داستان ملاقات حضرت موسی و حضرت خضر علیهما السلام در باب آداب شاگرد در برابر استاد از کتاب شریف المیزان نقل کنیم:

فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَ‌حْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا ﴿٦٥﴾قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُ‌شْدًا ﴿٦٦﴾قَالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرً‌ا ﴿٦٧﴾وَکَیْفَ تَصْبِرُ‌ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرً‌ا ﴿٦٨﴾قَالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّـهُ صَابِرً‌ا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرً‌ا ﴿٦٩﴾
سوره کهف

مطلب عجیبى که از این داستان استفاده مى ‏شود رعایت ادبى است که موسى (ع) در مقابل استادش حضرت خضر نموده، و این آیات آن را حکایت کرده است، با اینکه موسى (ع) کلیم اللَّه، و یکى از انبیاى اولوا العزم و آورنده تورات بوده، مع ذلک در برابر یک نفر که مى‏ خواهد به او چیز بیاموزد چقدر رعایت ادب کرده است!. از همان آغاز برنامه تا به آخر سخنش سرشار از ادب و تواضع است، مثلا:

از همان اول تقاضاى همراهى با او را به صورت امر بیان نکرد، بلکه به صورت استفهام آورده و گفت: آیا مى ‏توانم تو را پیروى کنم؟

دوم اینکه همراهى با او را به مصاحبت و همراهى نخواند، بلکه آن را به صورت متابعت و پیروى تعبیر کرد.

سوم اینکه پیروى خود را مشروط به تعلیم نکرد، و نگفت من تو را پیروى مى‏ کنم به شرطى که مرا تعلیم کنى، بلکه گفت: تو را پیروى مى‏ کنم باشد که تو مرا تعلیم کنى.

چهارم اینکه رسما خود را شاگرد او خواند.

پنجم اینکه علم او را تعظیم کرده به مبدئى نامعلوم نسبت داد، و به اسم و صفت معینش نکرد، بلکه گفت" از آنچه تعلیم داده شده‏ اى" و نگفت" از آنچه مى‏ دانى".

ششم اینکه علم او را به کلمه" رشد" مدح گفت و فهماند که علم تو رشد است (نه جهل مرکب و ضلالت).

هفتم آنچه را که خضر به او تعلیم مى‏ دهد پاره‏ اى از علم خضر خواند نه همه آن را و گفت:" پاره ‏اى از آنچه تعلیم داده شدى مرا تعلیم دهى" و نگفت" آنچه تعلیم داده شدى به من تعلیم دهى".

هشتم اینکه دستورات خضر را امر او نامید، و خود را در صورت مخالفت عاصى و نافرمان او خواند و به این وسیله شان استاد خود را بالا برد.

نهم اینکه وعده ‏اى که داد وعده صریح نبود، و نگفت من چنین و چنان مى‏ کنم، بلکه گفت: ان شاء اللَّه به زودى خواهى یافت که چنین و چنان کنم.

و نیز نسبت به خدا رعایت ادب نموده ان شاء اللَّه آورد.

خضر (ع) هم متقابلا رعایت ادب را نموده اولا با صراحت او را رد نکرد، بلکه به طور اشاره به او گفت که: تو استطاعت بر تحمل دیدن کارهاى مرا ندارى.

و ثانیا وقتى موسى (ع) وعده داد که مخالفت نکند امر به پیروى نکرد، و نگفت:" خیلى خوب بیا" بلکه او را آزاد گذاشت تا اگر خواست بیاید، و فرمود:" فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی‏- پس اگر مرا پیروى کردى".

و ثالثا به طور مطلق از سؤال نهیش نکرد، و به عنوان صرف مولویت او را نهى ننمود بلکه نهى خود را منوط به پیروى کرد و گفت:" اگر بنا گذاشتى پیرویم کنى نباید از من چیزى بپرسى" تا بفهماند نهیش صرف اقتراح نیست بلکه پیروى او آن را اقتضاء مى ‏کند.

۱۵ نظر ۹۳/۰۳/۱۶
۱۵۰۷ بازديد

همه چیز درباره شق القمر + تصاویر

یکی از سوالاتی که مطرح است این است که آیا واقعه ای به نام شق القمر و دو نیم شدن ماه اتفاق افتاده است یا خیر؟ و اگر محقق شده به چه کیفیت و در چه زمانی بوده است؟ و آیا دلیلی علمی نیز بر این واقعه وجود دارد یا خیر؟ و چرا همه مردم آن را نقل نکرده اند؟ و...
برای بررسی و حل این سوالات، مطالعه مقاله زیر را پیشنهاد می کنیم:



بیان تاریخی واقعه شق القمر:
شب چهاردهم‌ ماه‌ ذی‌حجه سال هشتم بعثت بود. پیامبر اکرم(ص) در کنار کعبه مشغول عبادت و راز و نیاز با معبود خویش بود. کمی آن طرف‌تر نیز عده‌ای از کفار نشسته بودند که در میان آنان جمعی از سران قریش مانند ابوجهل و ولید بن مغیره و عاص بن وائل‌ و یک‌ یهودی‌ عالم نیز به چشم می‌خوردند، آن‌ها با هم به نزد رسول خدا آمدند و ابوجهل‌ گفت‌: ای ‌محمد اگر در ادعای‌ نبوت‌ خود صادق‌ هستی‌، برای‌ ما نشانه‌ای‌ خارق‌العاده‌ و معجزه‌ای‌ عینی ‌بیاور.
پیامبر(ص‌) فرمود: از من‌ چه‌ می‌خواهید؟ ابوجهل‌ به‌ یهودی ‌روی‌ آورد که‌ چه‌ چیزی‌ غیر ممکن‌ از او بخواهیم‌، مرد یهودی‌ گفت‌: محمد ساحر است‌ هر چه‌ درزمین‌ از او بخواهیم‌ قادر است‌ آن‌ را انجام‌ دهد به‌ او بگو ماه‌ را بشکافد زیرا جادو در آسمان‌ تاثیرنمی‌کند و ساحر را در آن‌ تصرف‌ و اقتداری ‌نیست‌.
ابوجهل‌ گفت‌: شما این‌ ماه‌ را برای‌ ما دو نیم‌ کن‌، آنگاه‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) دعا فرمودند و با انگشت‌ سبابه‌ اشاره‌ای‌ به‌ ماه‌ کرد و ماه ‌را دو نیمه‌ ساخت‌، نصف‌ آن‌ بر جای‌ خودش‌ ماند و نصف‌ دیگر به‌ طرف‌ دیگر رفت‌ و مدتی‌ به‌ همین ‌شکل‌ باقی‌ ماند. ابوجهل‌ پس‌ از مدتی‌ گفت‌: دوباره‌ ماه‌ را به‌ حالت‌ اول‌ برگردان‌. آنگاه ‌حضرت‌ دو نیمه‌‌ی ماه‌ را به‌ هم‌ رسانید و مهتاب ‌یکپارچه‌ شد. مرد یهودی‌ که‌ عالم‌ به‌ دین‌ یهود بود به‌ خاطر این‌ معجزه‌‌ی رسول‌ خدا(ص‌) ایمان ‌آورد، ولی‌ ابوجهل‌ پر کینه‌تر و خشمناک‌تر برافروخت‌ و گفت‌: او چشم‌ ما را به‌ سحر بسته‌ است‌ وبا جادوگردی‌ خیال‌ شق‌القمر را برای‌ ما ایجاد کرد. ابوجهل‌ برای‌ اثبات‌ ادعای‌ خود گفت‌: از مسافران‌ دور و نزدیک‌ می‌پرسیم‌ تا قضیه‌ی شق‌القمرمعلوم‌ شود، قضیه‌ را از آن‌ها پرسیدند، مسافران‌ گفتند: در آن‌ لحظه‌‌ی شب‌، ما شق‌القمر را به‌ چشمان ‌دیدیم‌ ولی‌ باز هم‌ ابوجهل‌ ایمان‌ نیاورد و چنین توجیه‌ کرد که‌ سحر محمد بر مسافران‌ حجاز نیز اثرکرده‌ است‌ و کفار مستکبر قریش‌ نیز تابع‌ ابوجهل شدند.

چنین بود که فرشته‌ی وحی از جانب حضرت حق فرود آمد که:
۲ نظر ۹۳/۰۲/۲۹
۳۶۸۹ بازديد

سیری در منظومه شمسی

در این مطلب تکاتی را درباره منظومه شمسی و سیارات آن نوشته ام که تفکر در آن سبب کشف اسرار می شود. برای فهم بیشتر به این لینک (وسعت عالم) مراجعه کنید. از دوستان خواننده خواهشمندم در این اعداد و ارقام دقت کنند.


منظومه شمسی:

1    خورشید به همراه 8 سیاره و تعدادی قمر و میلیون ها ستاره،منظومه شمسی را تشکیل می دهند و خورشید قلب منظومه شمسی است و همه اجرام دیگر منظومه شمسی به دور آن گردش می کنند.
2    مسیر حرکت هر سیاره به دور خورشید مدار نام دارد.
3    هر سیاره 2 نوع حرکت دارد. هم به دور خورشید می چرخد و هم به دور خودش.
4    جهت چرخش همه سیارات به دور خورشید یکی است.
5    هر چه سیاره ای به خورشید نزدیک تر باشد سرعت چرخش آن به دور خورشید بیشتر و هر چه از آن دورتر باشد سرعت آن کمتر است.
6    همه سیارات به جز عطارد و زهره قمر دارند.


 سیاره عطارد:
۲ نظر ۹۳/۰۲/۲۷
۲۲۸۷ بازديد

وسعت نظام عالم

 عالم ماده آنقدر بزرگ است که در ذهن بشر نمی گنجد! بگذارید از همین سیاره خودمان شروع کنیم:
زمین با این همه عظمت و اقیانوس ها و دریاها و جنگل ها که مثل تمام اجسام دنیا از میلیاردها مولکول و اتم تشکیل شده است، در برابر خورشید همچون ذره ای بیش نیست، در حجمی که خورشید اشغال کرده میتوان یک میلیون کره ی زمین جای داد! فاصله ی زمین تا خورشید حدود 150 میلیون کیلومتر است، که حدود 8 دقیقه نوری میشود (یعنی نور برای پیمودن این فاصله، بیش از 8 دقیقه وقت صرف میکند! و نور در هر ثانیه ‏سیصد هزار کیلومتر  را طی میکند). دورترین سیاره شناخته شده ی منظومه شمسی سیاره ی پلوتو است. نور خورشید برای رسیدن به پلوتو  حدود 10 ساعت در راه است! پس منظومه شمسی هم برای خودش خیلی وسعت دارد. قطر منظومه ی شمسی (فعلا تا پلوتو) حدودا یک روز نوری است، چیزی در حدود 25920000000 کیلومتر. اینها همه مجموعه ای است که آن را منظومه شمسی می نامیم که انواع سیارک ها و دنباله دارها و... در آن وجود دارند.
 نزدیکترین ستاره به ما (بعد از خورشید)، آلفا قنطورس است که حدود 4/3 سال نوری با زمین فاصله دارد که معادل 40124160000000 کیلومتر میشود! منظومه ی شمسی، خود عضوی کوچک از یک مجموعه ی بسیار عظیم تر به نام کهکشان راه شیری است. راه شیری شامل صدها میلیارد ستاره است که خورشید یکی از آنهاست.پس کهکشان راه شیری به تنهایی از قوه ی ادراک ما خارج است. و عجیب تر آن که در جهان میلیاردها کهکشان (مثل راه شیری) وجود دارد که هرکدام میلیاردها ستاره دارند و همه ی این کهکشانها به فاصله ی بیلیونها سال نوری در کیهان پراکنده شده اند!!!


و این ها همه همین عالم ماده هستند. 

حالا در روایت داریم که این عالم نسبت به عالم بالاتر خود (عالم مثال) مثل انگشتری است در بیابان و عالم مثال هم نسبت به عالم بالاتر خود (عالم عقل) مثل انگشتری است در بیابان...
 و اینکه شاید اینگونه روایات جهت تمثیل باشد...
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
۱۱ نظر ۹۳/۰۲/۰۹
۱۹۹۱ بازديد

آداب شاگرد در برابر استاد

در این مطلب قصد داریم خلاصه ای از آداب متعلّم در برابر استاد را ذکر کنیم که از کتاب "منهاج النجاه" ملا محسن فیض کاشانی برداشت شده است.

ادب متعلم با عالم آنست که:

1. در محضرش آغاز به تحیت و سلام نماید.
2. در پیشگاه او کمتر سخن بگوید.
3. تا زمانی که استادش از او چیزی نپرسد، حرف نزند.
4. تا اذن نگرفته سوال نکند.
5. در معارضه با سخنِ استاد نگوید که فلانی برخلاف گفته شما چنین گفته است.
6. برخلاف رای استاد اشاره نکند که نشان بدهد که از استادش به واقع و درست، داناتر است.
7. در مجلس استاد، او را راهنمایی نکند.
8. در مجلس درس به اطراف التفات نداشته باشد، بلکه با ادب بنشیند همانند ادب در نماز.
9. در پیش استاد نه بر علیه او چیره نشود، نه به نفع او.
10. وقتی خواست برخیزد برای استاد برخیزد.
11. او را تابع کلام و سوال خود واقع نکند.
12. در مسیر راه از او سوال نکند تا اینکه به منزلش برسد.
13. در افعال ظاهری استادش در پیش او سوءظن نداشته باشد که منکر او شود، پس استاد به اسرار او آگاه تر است.
14. در نزد استادش فرمایش حضرت موسی به خضر را یادآور شود که به خضر گفت: "آیا کشتی را سوراخ میکنی که تا اهل آن را غرق کنی؟ هر آینه کار نادرست و شگفتی را انجام میدهی"(1)، و بداند که بنا بر اعتماد به ظاهر او را انکار میکند، اشتباه کار است.(2)
(توضیح: ممکن است در ظاهر کاری را از استادش ببیند که با محسابات عقلی خودش ناپسند باشد، اما باید بداند که نباید با دیدن ظاهر اعمال استادش، قضاوت نابجا کند.)
۲۴ نظر ۹۳/۰۱/۱۹
۲۹۵۵ بازديد

تکفیری یعنی چه؟

همه ما روزانه لغات و کلمات زیادی را می شنویم و خیلی از کلمات به خاطر اینکه زیاد برای ما تکرار شده اند، دیگر به معنای اصلی آن توجه نمی کنیم و مفهومی کلی از آن در ذهنمان پدیدار می شود، در حالی که باید در تک تک الفاظ و کلمات دقت کنیم. این روزها نام تروریست های تکفیری و وهابیت تکفیری و امثال این ها را زیاد می شنویم و همان طور که گفتم مفهومی عام از این کلمه به ذهنمان می آید و شاید معنای وهابی های کافر و بی دین را از این کلمه برداشت کنیم، اما تا به حال به معنای لغوی و عمیق این کلمه توجه نکرده ایم.

تکفیری یعنی چه؟


برای فهم معنای کلمه "تکفیر" باید مطلبی را از ادبیات عرب نقل کنیم:

۴۵ نظر ۹۳/۰۱/۱۷
۲۱۳۸۷ بازديد
چرا حال عبادت نداریم؟

چرا حال عبادت نداریم؟

گفت: برای هر کاری حال دارم، اما هنگام نماز و قرآن و این جور اعمال، بی حال میشم. نمیدونی چرا حال عبادت ندارم؟

گفتم: به خاطر اعمالته.

گفت: یعنی چی؟ منظورت چیه؟

گفتم: یک نگاهی به دعای ابوحمزه ثمالی بنداز، امام سجاد علیه السلام عوامل بی حالی در عبادت را شمردند:

چرا حال عبادت نداریم؟

۳۰ نظر ۹۳/۰۱/۰۷
۵۵۹۵ بازديد