۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطره از علامه حسن زاده آملی» ثبت شده است

شاخ زدن قوچ به آسمان (خاطره ای شیرین از علامه حسن زاده آملی)

حضرت علامه حسن زاده آملی در محضر علامه شعرانی سالها به تحصیل علم هیئت و نجوم پرداختند و 9 سال تقویم نجومی استخراج کردند که چاپ شد و به فرموده خودشان، خیلی از شبها تا به صبح به مشاهده صورت دلآرای آسمان میپرداخند. در شعری در این باره فرمودند:

من و ماه و شبانگاه و ستاره            بروى یکدیگر اندر نظاره 
 مرا با شاهدان آسمانى             به شبها بود بس راز نهانى

خاطره ای که با عبارات و الفاظ شیرین حضرت علامه خواهید خواند، درباره یکی از همین شب ها است:

 "اکنون بحث را بدین داستان که برایم پیش آمد پایان مى دهیم و آن اینکه:
در زمان جوانى که بهار زندگانى است از پریشان روزگارى و بى سر و سامانى، چند روز تابستانى در دیهى کوهستانى یگانه و بیگانه بسر مى بردم، پیرمردى کهنسال و دراز اندام که گوئى از پشت و نژاد عوج عناق بود بزرگ و داناى آن دیه بود. پیرى از پیرایه دانش تهى، ولى بزیور پارسایى پیراسته و آراسته و بسیار ساده و پاک نهاد بود. از سر میهمان نوازى بدیدارم آمد و تازگیها نمود و گشاده رویى و خوش خویى از خویشتن نشان دادن، برنامه ام این بود که چون پاسى از شب مى گذشت و همه بخواب مى شدند پوشیده از مردم از سرا بدر مى آمدم و بتماشاى چهره دلگشاى آسمان سرگرم مى بودم، و با پریرویان آسمانى چشمک بچشمک روبارو، همدم و هم سخن مى شدم. من ناآگاه که آن را پیر از کار این جوان آگاه شد و هر شب در کمین من است و بدین پندار نپخته که در آن دیه گنجى نهفته است و این تهیدست‏ پا بست آن شده است و در اندیشه بدست آوردن آنست. تا شبى در پیرامون کارم که من در گوشه اى نشسته بودم و او در کنارى ایستاده بود، ناگاه نگاهم به پیکرى هنگفت و شگفت افتاد، گفتم: جن است، بسم الله الرحمن الرحیم به زبان آوردم و دیدم پنهان نشد.
از جاى برخاستم و با دو دلى آهسته و آرام گام به گام گاهى گامى فراپیش و گاهى گامى فراپس، بسویش روانه شدم چنانى که او را راه چاره و گزیر گریز از من نبود، تا نزدیک شدم و دیدم آن پیر بى پیر است، ناچار از این روى داد، نخست اندکى سخن به چون و چرا آغاز شد و سپس به سازش و پرسش و پاسخ انجامی‏د، تا این که از من پرسید: این خط سپید آسمان چیست؟ گفتم از بسیارى ستاره هاى نزدیک هم و پرتو آنان خطى چنین شیرین و دلکش در سیماى زیبا و جانفزاى آسمان پدید آمده است که آنرا از راه شیرى و کهکشان مى خوانیم.
 پس از شنیدن این پاسخ چند بار سرش را از پیش به پس بجنبانید و گفت این که تو گویى سخنى سخت سست است و از بیخ نااستوار و نادرست.
گفتم اى پیر جوان بخت جهان دیده و سخن شنیده تو که از درستش آگاهى و بدان دانایى چه خوش است که آنرا در این دل شب از تو بیاموزم و بر دل نشانم و در روزگارم بیادگار داشته باشم و سپاسگزار شما باشم، امیدوارم که از خداى یکتاى بى همتا پاداش بسزا بستانى.
پس از اندکى درنگ گفت: هنگامى که حضرت ابراهیم خلیل بفرمان رب جلیل خواست فرزندش ذبیح را قربانى کند، همین که او را بزمین نهاد تا کارد را بر گردنش نهد، پروردگار مهربان به جبرئیل دستور داد که هرچه زودتر قوچى را از بهشت مشک سرشت براى ابراهیم ببر، و از او بخواه که بجاى فرزندش این قوچ را ذبح کند، چون جبرئیل خواست قوچ را از آسمان بزمین آورد آن زبان بسته، بسى سرکشى و بى تابى کرد که بر اثر آن ناآرامى شاخش چنان سخت به آسمان کشیده شده که این خراش بر رخسار آسمان پدید آمده است"

منبع: دروس هیئت و ریاضی حضرت علامه حسن زاده آملی، جلد2، صفحه 519

۳ نظر ۹۳/۰۶/۱۲
۱۰۳۱ بازديد

شوق و ذوق به تحصیل علوم (علامه حسن زاده آملی)

بخشی از گفتگوی روزنامه رسالت با حضرت علامه حسن زاده آملی در تاریخ 1373/7/24
سوال: دوست داریم بدانیم روزها چه کار مى‏ کنید؟ آیا مى ‏توانید کارهایى که بطور روزانه انجام مى ‏دهید برایمان بگویید؟ چه چیزى الآن بیشترین وقت شما را اشغال مى‏ کند؟ در حقیقت مردم مى‏ خواهند بدانند چه چیزى ذهن یک فیلسوف، عارف، حکیم، فقیه، ریاضى‏دان، ادیب و ... را در این 66 سالگى (سال 1373) به خود مشغول داشته است؟
جواب: بنده از حسن نیّت و بزرگوارى و تشویق و دانش‏ پرورى شما تشکر مى‏ کنم. و واقع و حقیقت امر این است که در شوق‏ و ذوق به تحصیل علوم و معارف در غزلى گفته ‏ام:

منم آن تشنه ی دانش، که گر دانش شود آتش

مرا اندر دل آتش، همی باشد نشیمن ها 

 من که از شش سالگى به مکتب رفته ‏ام، تاکنون ندیم من، کتاب و معشوق من استاد و درس و کار من، بحث و تدریس و تصنیف است، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء.
استادم آیة اللّه علّامه شعرانى رضوان الله علیه درباره این کمترین ترقیم فرموده است:
و بلوته منذ عشرین سنة بل اکثر فلم أرفیه ما یشینه و یؤخذ علیه إلا الجدّ و الاجتهاد، فجمع من علوم الدین جمیع ما یجب أن یعلمه علماء الدین، و لم أره مرة واحدة یتأنّف من علم ...
یعنى: بیش از بیست سال او را آزمودم و در او جز جدّ و جهد به تحصیل علوم چیزى نیافتم و ندیدم، و همه علومى را که باید دانشمند دینى بداند گرد آورده است. و ندیدم که یکبار از علمى خوددارى کند و روگردان باشد و بیزارى بجوید ...
در اینجا خاطره‏ اى را که از حضرت استاد شعرانى دارم به عرض برسانم، و آن این‏که روزى به من فرمود: «مبادا به سرنوشت ابن اعلم مبتلا شوى». گویند که ابن اعلم ریاضى‏ دان منجّم معروف معاصر عضد الدوله دیلمى از کثرت کار و کوشش در تحصیل و تصنیف علوم و فنون، خستگى و ملال دماغى بدو روى آورد بگونه ‏اى که وقتى او را دیدند با آن همه عشق و علاقه ‏اش به کتاب، کتاب هایش‏ را یکجا جمع کرده مى‏خواهد آتش بزند؛ لذا مرحوم استاد از روى مطایبه به بنده فرمود کارى نکنى که به سرنوشت ابن اعلم دچار شوى.

منبع: هزار و یک کلمه، جلد 2، صفحه 490

۰ نظر ۹۳/۰۶/۰۷
۱۱۵۶ بازديد

ضمانت چشمان علامه حسن زاده توسط امام رضا

خاطره ای از علامه حسن زاده آملی:
اینجانب بنابر فرموده شیخ الرئیس که فرمود: از عوامل ضعف بینایى چشم ، خوابیدن با شکم سیر است و لازم است بین غذاى شب و خوابیدن فاصله انداخت .، همیشه مقید بودم شام را سر شب صرف کنم تا فاصله مورد نظر شیخ را مراعات کرده باشم که مبادا خداى نکرده چشمم که یکى از مهم ترین سرمایه هاى کسب دانش و پیمودن راه کمال است ضرر ببیند و این امر سبب شود که از تحصیل علم و کمال باز بمانم (یا در شب حتى الامکان از خوردن غذا خوددارى کنم . )
ولى با این همه شبى از شب ها (در شب چهار شنبه 29 جمادى الاول 1405 قمرى برابر با اول اسفند 1363 ) شامم به تاءخیر افتاد و متاءسفانه بعد از شام خواب شدیدى بر من عارض شد.
براى اینکه فرموده شیخ را عمل کرده باشم ، بلند شدم و شروع کردم به قدم زدن و تا دوازده نصف شب بیدار بودم ، ولى بر اثر شدت حالت خواب نتوانستم از خوابیدن خوددارى کنم ، لذا خوابیدم .

ضامن

خواب شیرین بود و رؤیاى شیرین تر که به زیادت حضرت ثامن الحجج ، على بن موسى الرضا (علیه السلام ) تشرف حاصل کردم . در ابتدا به اشاره تفهیم فرمودند که : چرا کمتر خودت را به ما نشان مى دهى و پس از آن به عبارت صریح به من فرمودند،

۸ نظر ۹۳/۰۱/۰۲
۱۱۹۸ بازديد