۱۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علامه حسن زاده آملی حفظه الله» ثبت شده است

از ماهیهای دریا درس توحید بگیریم

روزی ماهیهای دریا نزد بزرگ خود اجتماع کردند وبه او گفتند: ای فلانی ما تصمیم گرفتیم به سوی دریایی که ما به او موجود و بدون او معدومیم برویم، پس لازم است جهت آن را به ما بیاموزی و راهش را به ما یاد دهی، تا به سوی او برویم و به حضرتش برسیم، برای اینکه مدتی طولانی حرف او را می شنویم ولی او را نمی شناسیم و مکان و جهتش را نمی دانیم.

پس ماهی بزرگ به آنان گفت: ای یاران و برادران من! این کلام، لایق و سزاوار شما و امثال شما نیست، زیرا دریا بزرگ تر از آن است که کسی به او برسد و این، شغل شما و از مقام شما نیست، پس از آن ساکت باشید و بعد از آن مانند این کلام نگویید، بلکه برای شما کفایت می کند که معتقد باشید که شما به وسیله او موجود هستید و بدون آن معدومید.

پس آنان به او گفتند: این کلام ما را سود نمی دهد و ضرری را از ما دفع نمی کند، لازم است ما به او توجه کنیم وشما ما را به معرفت آن و به وجودش راهنمایی کنید.

پس چون که ماهی بزرگ صورت حال آنان را دانست و دانست که منع کردن فایده نمی دهد، برای آنان توضیح راشروع کرد و گفت: برادران من دریایی که شما آن را می طلبید و توجه به آن را اراده کردید، او با شماست و شما با اویید و او بر شما احاطه دارد و شما به وسیله او احاطه شده اید و احاطه کننده از احاطه شده جدا نیست و دریا عبارت است از آنچه که شما در آنید. پس هر طرف رو کنید، آن دریاست و غیر از دریا نزد شما چیزی نیست. دریا با شما و شما با دریایید و شما در دریا و دریا در شماست و دریا از شما غایب نیست و شما از دریا غایب نیستید و دریا از شما به شما نزدیک تر است.


پس زمانی که ماهی ها این کلام را از ماهی بزرگ شنیدند همه بلند شدند و قصد او کردند تا او را بکشند.

ماهی بزرگ به ماهیها گفت:چرا مرا می کشید و به خاطر چه گناهی مستحق کشته شدن شدم؟

پس ماهی ها به او گفتند: برای اینکه تو گفتی دریایی که ما می جوییم همانی است که ما در آنیم و حال آنکه آنچه ما در آنیم فقط آب است و کجا آب از دریا؟ پس تو از این سخن جز گمراه ساختن ما از راه او و کنار گرفتن ما اراده نکردی.

بزرگ ماهیها گفت: قسم به خدا اینطور نیست و جز حق و آنچه واقع هست نگفتم، برای اینکه دریا و آب در حقیقت یک چیز هستند و بین آن دو اصلاًَ مغایرت نیست، پس آب به حقیقت و وجود اسم، دریاست و دریا به حسب کمالات وخصوصیات وگستردگی و انتشار بر همه مظاهر اسم، آب است.

پس این مطلب را بعضی از ماهیها دانستند و عارف به دریا گشتند و از آن ساکت شدند و بعضی دیگر انکار کردند وبه آن کفر ورزیدند و از او در حالی که مطرود و محجوب بودند، برگشتند.

وزمانی که این مثال ماهی دریا محقق و ثابت شد پس بدان که شأن خلق در طلب کردن حق همینطور است، زیرا زمانی که خلایق نزد پیامبر یا امام یا عارفی جمع می شوند واز حق سوال می نمایند، پیامبر یا امام یا عارف، به ایشان می فرماید: به درستی که حقی که شما از آن سوال می کنید و آن را می خواهید او با شماست و شما با او هستید و او به شما احاطه دارد و شما به او احاطه شده اید و احاطه کننده از احاطه شونده جدا نیست «ولله المشرقُ والمَغربُ فَأینما تُولّوا فثمّ وجهُ الله اِنّ الله واسعً علیم» و او از شما غایب نیست وشما از او غایب نیستید، هر جا رو کنید پس آنجا ذات و وجه ووجود اوست و او با هر چیز و عین هر چیز است بلکه او همه چیز است وهمه چیز به او قائم است و بدون او زائل است و برای غیر او اصلاً وجودی نیست نه در ذهن و نه در خارج و او به ذات خود اول و به کمالات خود آخر است، به صفات خود ظاهر و به وجود خود باطن است و او برای هر مکان در هر زمان است و با هر انسان و جنّ است «هو الاول والا خر والظاهروالباطن وهو بکلّ شیء علیم»

پس هنگامی که خلق، آن سخن پیامبر و امام و عارف را می شنود همه به سوی او برخیزند وقصد او می کنند تا او را بکشند، پس پیامبر به آنان می فرماید: چرا مرا می کشید و به کدامین گناه مستحق کشتنم، می دانید؟

آنان به او می گونید: برای اینکه تو گفتی حق با شما و شما با حق هستید و در عالم، وجود جز او نیست و برای غیر او وجود نیست، نه در ذهن و نه در خارج، و ما به حقیقت می دانیم که در واقع موجوداتی غیر او هستند از قبیل عقل و نفس و افلاک و اجرام و ملک و جن و غیر آن، پس تو جز ملحدِ منکر خدا نیستی و این کلام جز منحرف کردن وگمراه کردن ما از حق وطریق حق را اراده نکردی.

پس پیامبر به آنها می فرماید: نه، به خدا قسم جز حق و واقع به شما نگفتم و با آن گمراه کردن وفریب دادن شما را اراده نکردم، بلکه آنچه او گفت وبا زبان پیامبرش به آن خبر داد به شما گفتم...

۴ نظر ۹۳/۰۵/۲۲
۱۵۷۱ بازديد

من از خدا داراترم

گویند جناب بایزید بسطامی(1) در جمعی فرمود: «من از خدا داراترم». همه او را سرزنش کرده و طرد کردند ، اما او محکم ایستاده و همین ادعا را تکرار می کرد. از او توضیح خواستند.

گفت: خدا من را دارد و من خدا را. آیا من داراتر از خدا نیستم؟!

الهی گرچه درویشم ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی؟ (2)

پی نوشت:

1. از عارفان نامی اواخر قرن دوم و قرن سوم هجری و بنا بر برخی روایات، از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام

2. الهی نامه حضرت علامه حسن زاده

۱۵ نظر ۹۳/۰۵/۰۵
۱۲۹۶ بازديد
آیا کم یا زیاد کردن تعداد ذکر اثر آن را از بین می برد؟

آیا کم یا زیاد کردن تعداد ذکر اثر آن را از بین می برد؟

معمولا همه ی ما روزانه اذکاری را به تعداد معین به زبان جاری می کنیم مانند تسبیحات حضرت فاطمه زهرا. اما سوالی که در اینجا پیش می آید این است که اگر این اذکار را کمتر یا بیشتر از حد معین بگوییم، چه می شود؟ در این باب حکایتی مضحک نقل شده است:
"عالمی به مسجد وارد شد. دید یک نفر می گوید (لا سبحان الله لا سبحان الله)! عالم از او پرسید: این چگونه ذکری است؟ گفت: من می خواستم سی و سه مرتبه بگویم سبحان الله، اما اشتباها چهل مرتبه گفتم. اکنون آن هفت مرتبه زیادی را برمی گردانم!"
حال سوال اینجاست، زیاد و یا کم گفتن ذکری با عدد معین اشکال دارد یا خیر؟
و آیا به اثر آن ذکر لطمه می زند؟

پاسخ:
حروف اذکار مانند یک شبح اند اما حقیقت و روح ذکر تعداد آن است که (الحروف اشباح و الاعداد ارواح). برای روشن شدن موضوع نکته ای بسیار مهم از کتاب هزار و یک نکته حضرت علامه حسن زاده می خوانیم:
" باید بدانی که الاعداد ارواح و الحروف اشباح و العدد کاشنان المفتاح، اذا نقصت او زادت لا یفتح الباب و الزیاده علی العدد المطلوب اسراف و النقص منه اخلال"
(معنی: اعداد ارواح و حروف اشباح هستند، و تعداد هر ذکر مانند دندانه های یک کلید است، اگر آن دندانه ها کم یا زیاد شوند در باز نمی شود، و زیادی بر تعداد ذکر اسراف و کم کردن از تعداد ذکر اخلال است.)
یکی از مشایخ روایت می کرد که: در سوره یس اسمی هست که بر طرف می شود به برکت آن کوری مادر زاد و پیسی. او را گفتند که آیا اگر کسی تمام سوره را بخواند نفعی از این مقوله که می گویی به او خواهد رسید؟ جواب داد:
 هر گاه حکیم یک دوا را برای مرضی مقرر کرده باشد و آن دوا در دکان عطاری باشد و مریض برود تمام ادویه ی دکان او را بخورد، آیا نفعی به او خواهد رسید؟" (1)

با توجه به نکاتی که در بالا آمد مشخص می شود که اذکار بدون اعداد مقرر شده، کالبدی بی روح هستند و تصدیق می کند آن که بی روح است نمی تواند زنده کند و اثری بگذارد.
پس نتیجه می گیریم باید اذکار به همان تعدادی که دستور آن داده شده است، گفته شوند، بدون یک عدد زیادی یا کم، مثلا تسبیخات حضرت فاطمه زهرا باید به همان تعداد وارد شده در روایت (34 الله اکبر، 33 الحمدلله، 33 سبحان الله) گفته شود. نکته مهم این است که مبادا دقت در رعایت کردن تعداد اذکار سبب وسواس یا مانع حضور قلب شود.
۳۲ نظر ۹۳/۰۴/۲۷
۱۲۳۰۹ بازديد

علامه حسن زاده: اگر مقدورم بود تمام زبانهای دنیا را فرا میگرفتم

گویا حضرت‌عالی به زبان فرانسه نیز مسلط هستید. درست است؟

زبان هر قوم و فرقه‌ای نردبان رسیدن به معارف آن فرقه است. بنده سرنوشت تحصیلی خیلی پرحرفی دارم، در غزلی راجع به خودم گفته‌ام:

   منم آن تشنه‌ی دانش که گر دانش شود آتش 

 مرا اندر دل آتش همی باشد نشیمن ها


اگر مقدورم بود تمام زبان‌های دنیا را فرا می‌گرفتم. ما روی عشق و علاقه به زبان زمان‌مان که "فرانسه" بود و در آن موقع بسیار رایج بود به فراگیری آن پرداختیم. استادمان علامه شعرانی رحمه الله علیه زبان فرانسه‌اش بسیار قوی بود. کتب طبی را که پیش ایشان می‌خواندیم، از جمله " تشریح" به زبان فرانسه بود. همین کتب طبی و کتب ریاضیات و ... باعث شد که ما زبان فرانسه را دنبال کنیم. بنده کتب ارزشمندی به زبان فرانسوی دارم و آنها را مطالعه می‌کنم.  اگر دستم می‌رسید و با هزاران اگر دیگر، مایل و علاقه‌مند بودم که دیگر زبان‌ها را نیز فرا بگیرم، و از هیچ علمی و زبانی انزجار ندارم. همان طوری که شیخ الرئیس (ابن سینا) فرمود: افرادی که اعتدال مزاج دارند، انزجار برایشان پیش نمی‌آید. شاکرم خدای سبحان را که بنده نیز چنینم.

منبع: کتاب گفتگو با حضرت علامه حسن زاده آملی

۳ نظر ۹۳/۰۴/۲۳
۱۰۱۱ بازديد

تازه به تازه نو به نو (غزلی از علامه حسن زاده)

  جلوه  کند نگار من تازه به تازه نو به نو

  دل برد از دیار من تازه به تازه نو به نو

چهره بی مثال او وهله به وهله رو به رو

برده ز من قرار من تازه به تازه نو به نو

زلف گره گشای او حلقه به حلقه مو به و

موجب تار و مار من تازه به تازه نو به نو

عشوه  جان  شکار او خانه به خانه  کو به کو

در صدد شکار من تازه به تازه نو به نو

دشت و چمن چمد چو من لحظه به لحظه دم به دم

ز صنع کردگار من تازه به تازه نو به نو

لشکر بی شمار او دسته به دسته صف به صف

می  گذرد  کنار  من   تازه   به تازه نو به نو

شکر  و  ثنای  او  بود  کوچه  به کوچه در بدر

شیوه من شعار من تازه به تازه نو به نو

محضر اوستاد من رشته به رشته فن به فن

عزت و افتخار من تازه به تازه نو به نو

دشمن بی خرد برد گونه به گونه پی به پی

سنگدلی به کار من تازه به تازه نو به نو

حُسن حَسَن فروزد از سینه به سینه دل به دل

ز نور هشت و چار من تازه به تازه نو به نو 

( "هشت و چار" مشیر به 12 امام معصوم علیهم السلام است)

منبع: دیوان اشعار حضرت علامه حسن زاده آملی

۶ نظر ۹۳/۰۴/۲۲
۱۶۹۸ بازديد

حکایتی شیرین از خوشنویسی

حضرت علامه حسن زاده آملی در رساله شریف خوشنویسی آورده اند:
ا
ستادم مرحوم علامه محمد حسین فاضل تونی -رضوان الله تعالی علیه- از تنگدستی و پریشان روزگاری میرعماد حسنی در آغاز کار، حکایت فرمود که وی به شوق و ذوق فطری و نعمت عشق خدادادی در خطه ی تعلم خط، سیر می کرد. وقتی دو تا نون نوشت و مادرش را داور گرفت که این نون خوش تر است یا آن؟ مادر برآشفت و گفت:
 ((نه این نون، نان می شود و نه آن!))

ولی دیری نگذشت که به برکت ن والقلم، و مفتاح خط و ما یسطرون، ابواب رزق به رویش گشوده شده و بلغ ما بلغ، آری:
  چوحسن خط اندر سر انگشت تست
 کلید رزق اندر مشت توست


منبع: حضرت علامه حسن زاده آملی- رساله ای در خوشنویسی
۸ نظر ۹۳/۰۴/۲۰
۱۳۰۰ بازديد

غزل آهسته آهسته (حضرت علامه حسن زاده)

رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته

مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته

 سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم

  که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته

تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی

شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته

مزن از ناامیدی دم که آن طفل دبستانی
شود دانشور کامل ولی آهسته آهسته

به نور دانش و تقوا، شود گمگشتگانی را
 به حق آوردن از باطل ولی آهسته آهسته

 همای عشق ما را بُرده با خود در بر دلبر
 ازین منزل بآن منزل ولی آهسته آهسته
که باید ناخدا کشتی در امواج دریا را
کشاند جانب ساحل ولی آهسته آهسته
 بدامن دامن دُر ثمین دیدگانم شد
 سرشک رحمتش نازل ولی آهسته آهسته
 سحرگاهی دل آگاهی چه مینالید از حسرت
 که آه از عمر بیحاصل ولی آهسته آهسته


(حضرت علامه حسن زاده آملی، دیوان اشعار)
۷ نظر ۹۳/۰۴/۱۷
۸۰۰۵ بازديد

نکته ای درباره پختگی

هر چه پخته‏ تر شوى، از خامان نپخته ‏تر شنوى.

منبع: هزار و یک نکته، حضرت علامه حسن زاده آملی،نکته 526

۸ نظر ۹۳/۰۴/۱۶
۷۹۰ بازديد

امان از نفس!

شیخ سعد الدین حموى سوار بود و به رودخانه رسید و اسب از آب نمى‏ گذشت، امر کرد که آب را تیره ساختند و به گل آلوده کردند و اسب در حال بگذشت. فرمود:

تا خود می دید از این وادى عبور نمى‏ توانست کرد. (1)

به قول جناب مولوی:

هر قبله ای که بینی بهتر ز خود پرستی


پی نوشت: 1. هزار و یک نکته، نکته 141

۷ نظر ۹۳/۰۴/۱۰
۹۷۸ بازديد

غزل شهر الله (حضرت علامه حسن زاده آملی)

خوش آمد باز شهر الله خوش آمد
برای مردم آگه خوش آمد

ندای عرشی صوموا تصحوا ؛
ز میر کاروان ره خوش آمد

خوش آمد همدم شب زنده داران
چو یار مهربان از ره خوش آمد

بود در این صدف دُرّ یتیمی
فروزانتر ز مهر و مه خوش آمد

فرود آمد به شهر الله قرآن
ز هفتم آسمان به به خوش آمد

نه قرآن بلکه دیگر مصحف حق
در او نازل شده خه خه خوش آمد

مهی گسترده در وی خوان یزدان
ندارد منع این درگه خوش آمد

در این مه میهمانان خدائیم
خدایا این مبارک مه خوش آمد

برای خلوت دلداده عشق
سر شب تا سحر صد ره خوش آمد

حسن از ذوق ادراکش سراید
خوش آمد باز شهر الله خوش آمد

25 شعبان 1348شمسی، دیوان اشعار علامه حسن زاده آملی


۷ نظر ۹۳/۰۴/۰۷
۹۶۰ بازديد