در این مطلب در نظر داریم نکته هایی را از داستان ملاقات حضرت موسی و حضرت خضر علیهما السلام در باب آداب شاگرد در برابر استاد از کتاب شریف المیزان نقل کنیم:
سوره کهف
مطلب عجیبى که از این داستان استفاده مى شود رعایت ادبى است که موسى (ع) در مقابل استادش حضرت خضر نموده، و این آیات آن را حکایت کرده است، با اینکه موسى (ع) کلیم اللَّه، و یکى از انبیاى اولوا العزم و آورنده تورات بوده، مع ذلک در برابر یک نفر که مى خواهد به او چیز بیاموزد چقدر رعایت ادب کرده است!. از همان آغاز برنامه تا به آخر سخنش سرشار از ادب و تواضع است، مثلا:
از همان اول تقاضاى همراهى با او را به صورت امر بیان نکرد، بلکه به صورت استفهام آورده و گفت: آیا مى توانم تو را پیروى کنم؟
دوم اینکه همراهى با او را به مصاحبت و همراهى نخواند، بلکه آن را به صورت متابعت و پیروى تعبیر کرد.
سوم اینکه پیروى خود را مشروط به تعلیم نکرد، و نگفت من تو را پیروى مى کنم به شرطى که مرا تعلیم کنى، بلکه گفت: تو را پیروى مى کنم باشد که تو مرا تعلیم کنى.
چهارم اینکه رسما خود را شاگرد او خواند.
پنجم اینکه علم او را تعظیم کرده به مبدئى نامعلوم نسبت داد، و به اسم و صفت معینش نکرد، بلکه گفت" از آنچه تعلیم داده شده اى" و نگفت" از آنچه مى دانى".
ششم اینکه علم او را به کلمه" رشد" مدح گفت و فهماند که علم تو رشد است (نه جهل مرکب و ضلالت).
هفتم آنچه را که خضر به او تعلیم مى دهد پاره اى از علم خضر خواند نه همه آن را و گفت:" پاره اى از آنچه تعلیم داده شدى مرا تعلیم دهى" و نگفت" آنچه تعلیم داده شدى به من تعلیم دهى".
هشتم اینکه دستورات خضر را امر او نامید، و خود را در صورت مخالفت عاصى و نافرمان او خواند و به این وسیله شان استاد خود را بالا برد.
نهم اینکه وعده اى که داد وعده صریح نبود، و نگفت من چنین و چنان مى کنم، بلکه گفت: ان شاء اللَّه به زودى خواهى یافت که چنین و چنان کنم.
و نیز نسبت به خدا رعایت ادب نموده ان شاء اللَّه آورد.
خضر (ع) هم متقابلا رعایت ادب را نموده اولا با صراحت او را رد نکرد، بلکه به طور اشاره به او گفت که: تو استطاعت بر تحمل دیدن کارهاى مرا ندارى.
و ثانیا وقتى موسى (ع) وعده داد که مخالفت نکند امر به پیروى نکرد، و نگفت:" خیلى خوب بیا" بلکه او را آزاد گذاشت تا اگر خواست بیاید، و فرمود:" فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی- پس اگر مرا پیروى کردى".
و ثالثا به طور مطلق از سؤال نهیش نکرد، و به عنوان صرف مولویت او را نهى ننمود بلکه نهى خود را منوط به پیروى کرد و گفت:" اگر بنا گذاشتى پیرویم کنى نباید از من چیزى بپرسى" تا بفهماند نهیش صرف اقتراح نیست بلکه پیروى او آن را اقتضاء مى کند.