و آیا به اثر آن ذکر لطمه می زند؟
حروف اذکار مانند یک شبح اند اما حقیقت و روح ذکر تعداد آن است که (الحروف اشباح و الاعداد ارواح). برای روشن شدن موضوع نکته ای بسیار مهم از کتاب هزار و یک نکته حضرت علامه حسن زاده می خوانیم:
گویا حضرتعالی به زبان فرانسه نیز مسلط هستید. درست است؟
زبان هر قوم و فرقهای نردبان رسیدن به معارف آن فرقه است. بنده سرنوشت تحصیلی خیلی پرحرفی دارم، در غزلی راجع به خودم گفتهام:
منم آن تشنهی دانش که گر دانش شود آتش
مرا اندر دل آتش همی باشد نشیمن ها
اگر مقدورم بود تمام زبانهای دنیا را فرا میگرفتم. ما روی عشق و علاقه به زبان زمانمان که "فرانسه" بود و در آن موقع بسیار رایج بود به فراگیری آن پرداختیم. استادمان علامه شعرانی رحمه الله علیه زبان فرانسهاش بسیار قوی بود. کتب طبی را که پیش ایشان میخواندیم، از جمله " تشریح" به زبان فرانسه بود. همین کتب طبی و کتب ریاضیات و ... باعث شد که ما زبان فرانسه را دنبال کنیم. بنده کتب ارزشمندی به زبان فرانسوی دارم و آنها را مطالعه میکنم. اگر دستم میرسید و با هزاران اگر دیگر، مایل و علاقهمند بودم که دیگر زبانها را نیز فرا بگیرم، و از هیچ علمی و زبانی انزجار ندارم. همان طوری که شیخ الرئیس (ابن سینا) فرمود: افرادی که اعتدال مزاج دارند، انزجار برایشان پیش نمیآید. شاکرم خدای سبحان را که بنده نیز چنینم.
منبع: کتاب گفتگو با حضرت علامه حسن زاده آملی
در تصویر زیر میبیند که یک گل به ثمر رسیده است. هر شخصی بهره ای از این گل می گیرد، کارشناس فوتبال از این گل یک چیز می فهمد، بازیکن تیم از این گل یک چیزی را درک می کند و من و شمای بیننده هم یک چیز دیگر را و هر کس بهره ای را از این یک حقیقت می گیرد. قطعا آن مطلبی که یک کارشناس فوتبال از یک گل درک کرده است از آنچه که یک بینده عادی فهمیده است متفاوت است. علاوه بر این همان یک گل که یک حقیقت است برای یک نفر شادی را به ارمغان می آورد و برای دیگری غمناک است و شاید برای یک نفر هم بدون نظر و عکس العمل باشد. پس تصدیق می کنید که حقیقت یک گل در فوتبال یک چیز است لکن برداشتها و سطح فهم ها و عکس العملها در قبال آن متفاوت است.
این مثال ساده را زدم تا مقصودم در این مطلب وبلاگ قاصدون ملموس تر شود. مثالی دیگر:
آب هم یک حقیقت است و برای همه مورد استفاده قرار می گیرد که (و انزلنا من السما ماء) اما همین یک حقیقت در گیاه ترتیزک تلخ می شود و در کاهو شیرین، در مار نیش می شود و در زنبور عسل نوش. تمام این موجودات از این یک حقیقت که برای همه شان به یک صورت متبلور بود استفاده کردند اما هر کدام مطابق ذات خودشان آن را تغییر دادند.
جلوتر برویم. قرآن هم یک حقیقت است که بر جان پیامبر نازل شده است اما (و ننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین إلا خسارا) همین یک حقیقت برای یک نفر مایه شفا و رحمت و برای دیگری سبب خسران است.
مقصودم این است که ما که انسان آفریده شدیم و همان یک حقیقت آب را مطابق ذاتمان به این هیئت ظاهری در آوردیم، سعی کنیم که همان یک حقیقت قرآن و یک حقیقت روزه و یک حقیقت نماز و... نیز در ما نوش شوند نه نیش. فتأمل.
ان شاء الله...
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أجْزِی به
اگر فعل (اجزی) را معلوم بخوانیم یک معنا و اگر این فعل را مجهول بخوانیم معنایی دیگر و البته لطیفتر به دست می آید.
اگر اجزی را معلوم بخوانیم معنی این می شود:
خداوند فرمود: روزه مال من است و من پاداش آن را می دهم.
اما اگر اجزی را مجهول بخوانیم معنا این می شود:
روزه مال من است و من به روزه جزا داده می شوم
(یعنی من پاداش روزه ی روزه دار میشوم)
حال تو ای روزه دار ببین که روزه ات را برای چه کسی می گیری و چه پاداشی در قبال آن دریافت می کنی.
منبع حدیث: بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ جلد 93 ؛ ص254
صوم را سه درجه است: صوم «عموم» و صوم «خصوص» و صوم «اخصّ الخصوص»:،
امّا صوم عموم، پس، آن کفّ «بطن» و «فرج» است، از مفطرات معهوده،
و امّا صوم خصوص، کفّ «سمع» و «بصر» و «زبان» و «دست» و «پا» و سایر جوارح است، از گناهان، چنانکه حضرت صادق علیه السّلام فرموده: «اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک، و غیر ذلک»،
و صوم اخصّ الخصوص، کفّ قلب است، از جمیع «ما سوى اللّه» و احتراز دل است، از افکار دنیویّه و شواغل دنیّه، مگر شواغل دنیویّه که وسیله آخرت و ماوراى دنیا و آخرت باشند.
اما اینکه از میان داستان ها و قصص ، بلکه به طور کلی از میان تمامی مدرَکات ، کدامیک جزء دانسته های غیر مفید و کدامیک جزء علوم و معارف انسانی به شمار می آیند ، عقل نازنین آدمی در این طریق معرفت ، نعمت بسیار بزرگی به شمار می رود . به طوری که خود به صراحت حکم می کند که کدامیک از افعال او را در نیل به معقولات و مرسلات نظام کمک نموده و کدام یک از افعال مانع و مزاحم ور در این طریق می باشند . لذا هر کسی برای خودش معیار و ممیزان است . و به راحتی می تواند بفهمد که آیا این وقتی که برای تحصیل و یا انجام کاری گذاشته نتیجه ی مطلوبی برای او به همراه داشته است یا نه . بر این اساس منع دینی به عینه همان منع عقلی است و دین غیر از آنچه عقل آدمی بر او حکم می کند ، محدودیّتی برای او قائل نمی شود . در حقیقت بین عقل و شریعت توافق است نه تخالف و این دو هیچ تنازعی با هم ندارند . زیرا که عقل در مسائل فکری قوه ای برای تمایز حق از باطل و در مسائل عملی برای تمایز خیر از شرّ و نافع از مضرّ است و خداوند بدین ودیعه ای که در انسان نهاده او را بر تشخیص صراط مستقیم انسانی از طرق ضلالت و گمراهی تمکّن بخشیده است .
عده ای از عزیزان توفیق شهادت را نصیب خود کردند. این عده از کتل سنگین خودسازی به خوبی عبور کردند. اگر چه شهدا در آن مقطع زمانی هنر کردند و به فیض شهادت نایل آمدند، اما بنده و شما هم با وجود همین سختی ها و گرفتاریهای اجتماعی اگر بخواهیم میتوانیم خودمان را بسازیم.
تمام شهدا و خوبان از آن نشئه می گویند: "بیا بالا!"
از این طرف هم عالم طبیعت می گوید: کتاب وجودی ات را درست ورق بزن و حرکت بفرما و توقف مکن!
منبع: رصد دلتنگی ها، جلد اول