۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مولانا» ثبت شده است

اشعاری بلند از جناب مولوی در مدح امیرالمومنین علی علیه السلام

هر آنکس را مهر اهل بیت است

و را نور ولایت در جبین است

غلام حیدر است ملاى رومی

همین است و همین است و همین است

***

زهی روزی ده خلقان، علی بن ابی طالب
زهی فرمان ده خلقان، علی بن ابی طالب
  نهان از فهم و دور از عقل و برتر از خیال ما
 که گفتن وصف او نتوان، علی بن ابی طالب
  قدیم المنّ و الاحسان، عظیم الشأن و البرهان
 قسیم الخُلد و النیران، علی بن ابی طالب
  زهی از وصف‌ها بیرون، زهی سلطان کاف و نون
 هوالحنان هو المنان، علی بن ابی طالب
  هو الاول، هوالآخر، هوالظاهر، هو الباطن
ولی حضرت بی‌چون، علی بن ابی طالب
 شهادت او، طهارت او، نماز و روزه و حج او
 جهات جمله را می‌دان، علی بن ابی طالب
 وجود باء بسم الله، درِ توحید یزدان است
رحیم مطلق رحمان، علی بن ابی طالب
  اگر چشم خرد داری ببین از صورت معنی
 به وجه چهره‌ی خوبان، علی بن ابی طالب
  فرستاده است با تورات، با انجیل، با فرقان
 به هر مرسل به پنهانی، علی بن ابی طالب

۱۵ نظر ۹۳/۰۴/۲۵
۳۹۶۶ بازديد

امان از نفس!

شیخ سعد الدین حموى سوار بود و به رودخانه رسید و اسب از آب نمى‏ گذشت، امر کرد که آب را تیره ساختند و به گل آلوده کردند و اسب در حال بگذشت. فرمود:

تا خود می دید از این وادى عبور نمى‏ توانست کرد. (1)

به قول جناب مولوی:

هر قبله ای که بینی بهتر ز خود پرستی


پی نوشت: 1. هزار و یک نکته، نکته 141

۷ نظر ۹۳/۰۴/۱۰
۹۴۱ بازديد

فهمیدن حرف هنر است نه رد کردن آن

هنر در فهم حرف بخردان است   نه تعجیل سخن در رد آن است

 بخرد خردمند را گویند. جناب حاجى سبزوارى در اول اسرار الحکم فرمود:

( اى معاشر طالبان علوم حقیقیه و معارف یقینیه و استکشاف اسرار و استبصار نتائج افکار، بدانید که ضنّت نورزیدیم و درج کردیم در این کتاب از لباب علم توحید و صفوه علم اسماء و صفات آنچه را که نوشتنى است بقدر الطاقة البشریة ، باید قدر بدانید و تا مشکلى مى رسد تبادر برد و انکار نکنید که مطالب عالیه را فهمیدن هنر است نه رد و انکار، باید به نفس گفت کما قیل:

اقول لها اذا جثئت و جاشت   مکانک تحمدى او تستریحى 

مثنوى : 

نکته ها چون تیغ فولادیست تیز   گر ندارى تو سپر واپس گریز  

انتهى.)

این بیت از وصیت اشارت است به بیان مذکور جناب حاجى سبزوارى رحمة الله در اسرار الحکم. فتدبر.

۳ نظر ۹۳/۰۳/۰۴
۹۷۸ بازديد
تشنه باش

تشنه باش

حق تعالی گر سماوات آفرید
از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست

تا نزاید طفلک نازک گلو
کی روان گردد ز پستان شیر او
رو بدین بالا و پستیها بدو
تا شوی تشنه و حرارت را گرو
بعد از آن بانگ زنبور هوا
بانگ آب جو بنوشی ای کیا
حاجت تو کم نباشد از حشیش
آب را گیری سوی او می‌کشیش
گوش گیری آب را تو می‌کشی
سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کش جواهر مضمرست
ابر رحمت پر ز آب کوثرست
تا سقاهم ربهم آید خطاب
تشنه باش الله اعلم بالصواب

مثنوی معنوی، دفتر سوم
۳ نظر ۹۳/۰۲/۳۱
۹۳۳ بازديد