۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است

طرح: راه شناخت خداوند

طرح: راه شناخت خداوند

طرح جدید وبلاگ قاصدون: راه شناخت خداوند

(برای مشاهده در ابعاد اصلی روی عکس کلیک کنید):

قال رجل یا رسول الله کیف الطریق إلى معرفة الحق؟  فقال (ص) معرفة النفس.

مردی از پیامبر پرســـیـــــد: راه شناخت خـداونـد کـــدام اســت؟ 

پیامبر فرمودند:  خـودشـنـاسـی.

۰ نظر ۹۶/۰۴/۰۲
۷۲۹ بازديد
چرا خداوند از خلق پوشیده است؟

چرا خداوند از خلق پوشیده است؟

مردی از زنادقه نزد حضرت رضا علیه‏ السلام آمد، آن مرد ‏پرسید که: چرا خدا از خلق پوشیده است؟
امام فرمود: «ان الاحتجاب عن الخلق لکثره ذنوبهم= گناهانشان حجابند.
 
شیخ اجل سعدی گوید: 
سعدی! حجاب نیست، تو آیینه پاک دار
 زنگار خورده چون بنماید جمال دوست؟

حال بدان که گناه را مراتب است، از گناه پیش پا افتاده چون سرقت و کذب و قمار و نحوها، تا پله پله انسان به جایی می رسد که علم و عبادتش را گناه می بیند و بعد خودش را که وجودک ذنب لا یقاس به ذنب...

۳ نظر ۹۵/۰۱/۱۶
۷۱۶ بازديد

دستور خداوند به دنیا

حدیث قدسی:

یا دنیا! اخدمی من خدمنی و اتعبی من تبعک؛
ای دنیا! به کسی که به من خدمت می­کند، خدمت کن و کسی که دنبال تو می ­آید را خسته کن!

۱ نظر ۹۴/۰۹/۱۷
۱۰۳۹ بازديد

اشعار عرفانی آیت الله الهی قمشه ای در مناجات امام حسین با خداوند

زمین خوردن اباعبدالله:
از بر زین چون شه عشق آفرین
کرد زمین مفخر عرش برین
با تن صد چاک و دل سوزناک
ناله همی کرد به یزدان پاک
گفت الاها ملکا داورا 
پادشها ذوالکرما یاورا
در رهت ای شاهد زیبای من  
شمع صفت سوخت سراپای من
عشق شده جان و تنم فی هواک 
نیست شده در نظرم ما سواک
جز تو جهان را عدم انگاشتم
غیر تو چشم از همه برداشتم
کرد ز دل عشق خط غیر پاک
ساخت غمت جامه تن چاک چاک
رفت سرم بر سر پیمان تو
محو توام واله و حیران تو
گر ارنی گوی به طور آمدم
خواستی ام تا به حضور آمدم
بالله اگر تشنه ام آبم تویی
بحر من و موج و حبابم تویی
******************
عشق تو شد عقل من و هوش من
گشته همه خلق فراموش من
مهر تو ای شاهد زیبای جان
آمده در پیکر من جای جان
وادی سینای تو شد سینه ام
پرتو عکس تو شد آیینه ام
ای سر من در هوس روی تو
بر سر نی ره سپر کوی تو
دید رخت دیده دل بی حجاب
لاجرم آمد به رهت پرشتاب
عشق تو گنجی است به ویرانه ام
غیر تو کس نیست به کاشانه ام
می زنم ار ناله هل من مغیث
من چو نی ام وز لب توست این حدیث
نیست کنون در رگ و شریان من
خون مگر آوای توای جان من
سر غم عشق تو شد رهبرم
گو برود در ره وصلت سرم
۱ نظر ۹۴/۰۸/۰۱
۵۳۳۳ بازديد

آن که خدا دارد چرا بى نور است؟

گویم: آن که خدا دارد چرا بى نور است؟

تعبیر امام سید الشهداء حسین بن امام على علیه السلام در دعاى عرفه چه قدر شیرین و دلنشین و شیوا است که :

ماذا وجد من فقدک و ماالذى فقد من وجدک؟

(کسی که تو را از دست داد، چه چیزی را یافت؟ و و کسی که تو را یافت چه چیزی را از دست داد؟)

آن کس که تو را دارد جانا ز چه محروم است؟

من که نشدم محروم تا با تو بپیوستم 

۰ نظر ۹۴/۰۷/۱۵
۸۴۳ بازديد

شرط رؤیت خداوند در بیان امام هادی

احمد بن اسحق مى گوید: خدمت امام هادى علیه السلام نوشتم که نظر مبارکشان در مورد دیدن خداوند متعال چیست؟ زیرا این مساله مورد اختلاف مردم است.

امام علیه السلام در جواب مى نویسد: دیدن چیزى ممکن نیست ، مگر آنکه میان آن چیز و بیننده ، هوا فاصله باشد و اگر هوایى نباشد و نیز نور هم نباشد، دیگر دیدن امکان ندارد و اگر بگوییم خداوند را مى توان دید، لازمه اش آن است که خداوند را به دیگر مخلوقات تشبیه کرده باشیم . 

۱ نظر ۹۴/۰۷/۰۷
۷۳۳ بازديد

نشانه توکّل

به آن بحر اندوه، آن راسخ‏تر از کوه، آن آفتاب الهى‏، شیخ ابو الحسن خرقانی گفتند:

«نشان توکّل‏ چیست؟»

گفت: «آن که شیر و اژدها و آتش و دریا و بالش، هر پنج تو را یکى بود».

۳ نظر ۹۴/۰۴/۲۱
۱۰۷۷ بازديد

خنده عیسی و گریه یحیی

عیسی(ع) بسیار خندیدی، یحیی(ع) بسیار گریستی.

 یحیی به عیسی گفت که «تو از مکرهای دقیق حق ایمن شدی که چنین می خندی؟»

 عیسی گفت که «تو از عنایت ها و لطف های دقیق لطیف غریبِ حق، غافل شدی که چندینی می گریی؟»

 ولیی از اولیاء حق در این ماجرا حاضر بود.

 از حق پرسید: «از این هر دو، که را مقام عالی تر است؟»

 جواب گفت که «اَحسَنُهُم بی ظَنّاً، یعنی اَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدیِ بی: من آن جا اَم که ظَنّ بنده ی من است

۴ نظر ۹۴/۰۳/۲۲
۱۴۸۰ بازديد

از حق بخواه و گدایی کن

حقّ تعالى منزّه است از خویش و از اقربا لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ ، هیچ‌کس به او راه نیافت الا به بندگى. الله اَلْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ اَلْفُقَرٰاءُ. ممکن نیست که بگویى آن کس را که به حق راه یافت او از من خویش‌ تر و آشناتر بود و او متعلّق‌تر بود از من. پس قربت او میسّر نشود الا به بندگى. او معطى على الاطلاق است. دامن دریا پر گوهر کرد و خار را خلعت گل پوشانید و مشتى خاک را حیات و روح بخشید بى‌غرض و سابقه‌اى و همۀ اجزاى عالم از او نصیب دارند.

کسى چون بشنود که در فلان شهر کریمى هست که عظیم بخش‌ها و احسان مى‌کند، بدین امید البتّه آنجا رود تا ازو بهره‌مند گرد. پس چون انعام حقّ چنین مشهور است و همۀ عالم از لطف او باخبراند چرا ازو گدایى نکنى و طمع خلعت و صله ندارى؟ کاهل‌وار نشینى که «اگر او خواهد، خود مرا بدهد» و هیچ تقاضا نکنی؟ سگ که عقل و ادراک ندارد، چون گرسنه شود و نانش نباشد پیش تو مى‌آید و دنبک مى‌جنباند یعنى «مرا نان ده که مرا نان نیست و تو را هست.» این‌قدر تمیز دارد. آخر تو کم از سگ نیستى که او به آن راضى نمى‌شود که در خاکستر بخسبد و گوید که «اگر خواهد مرا خود نان بدهد ؟» لابه مى‌کند و دم مى‌جنباند. تو نیز دم بجنبان و از حق بخواه و گدایى کن که پیش چنین معطى گدایى کردن عظیم مطلوب است.

منبع: فیه ما فیه، صفحه 194، مولانا جلال الدین محمد بلخی

۶ نظر ۹۴/۰۳/۰۴
۱۰۵۱ بازديد

آیا عالم وجود دارد؟

این مطلب مسلّم است که انسان عین موجود خارجى را درک نمى ‏کند، بلکه مدرکات انسان در خود او است و به این جهت است که یک دسته از فلاسفه معروف به ایده آلیسم در وجود عالم خارجى شک دارند، چنانکه در همین سنوات، "هنرى پونکاره" فیلسوف فرانسوى‏ بر همین عقیده است: چون ما عالم خارج را در ذهن نمى‏ گنجانیم و آنچه تعقّل مى ‏کنیم در خارج نیست، پس از کجا بدانیم عالمى غیر آنچه که تعقّل مى ‏کنیم موجود باشد؟

جواب این سخن به‏ طورى که فلاماریون در یکى از کتب خود داده است این است که: اگرچه مدرکات ما فقط در ذهن است و لیکن یقین داریم که از خارج ذهن تأثیرى در ذهن مى ‏شود تا خاطره در آن خطور مى ‏کند. مثلا چشم به طرفى مى ‏اندازیم درختى مشاهده مى ‏کنیم، اگرچه درخت مشاهد در ذهن است و لیکن از عطف توجّه به یک طرفى این صورت در ذهن مى ‏آید و از توجّه به طرف دیگر آن صورت حاضر نمى ‏شود، پس در یک طرف موجودى هست و در طرف دیگر نیست.

منبع: اتحاد عاقل به معقول، صفحه 316، حضرت علامه حسن زاده آملی

۳ نظر ۹۴/۰۲/۱۶
۱۰۶۶ بازديد