۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر عرفانی» ثبت شده است

غزل صید عشق (حضرت علامه حسن زاده آملی)

ای که دوری ز یار یعنی چه؟

می بری انتظار یعنی چه؟

آفتابی چنین درخشنده

دیده ها در غبار یعنی چه؟

تو بپرسی ز یار و من او را

دارم اندر کنار یعنی چه؟

من پی صید عشق و عشق مرا

می نماید شکار یعنی چه؟

هر دمی عالمی دگر بینم

از تجلّی یار یعنی چه؟

واحدی جلوه کرد و شد پیدا

عدد بی شمار یعنی چه؟

من به یارم شناختم یارم

تو به نقش و نگار یعنی چه؟

ذرّه ای نیست در همه عالم

نبود بی قرار یعنی چه؟

همه در کار یار حیران اند

از صغار و کبار یعنی چه؟

عابدان مست حور و غِلمان اند

عارفان مست یار یعنی چه؟

نیست در فکر خویشتن یک تن

در میان هزار یعنی چه؟

دیده دیدار یار ار خواهد

نبود اشکبار یعنی چه؟

ای که خواهی کمال و از دنیا

نشوی بر کنار یعنی چه؟

آن که گر آدم است و می خواهد

آدمی را فگار یعنی چه؟

ای به غفلت سر آمده عمرت

نیستی شرمسار یعنی چه؟

حسن ار وصل یار را خواهد

نبود راه وار یعنی چه؟


دیوان اشعار حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله ، ص 136 و 137

۶ نظر ۹۳/۰۴/۰۶
۱۵۱۵ بازديد

طرح زیبا: غزل عشق پاک (علامه حسن زاده آملی)

غزل: عشق پاک

دیوان حضرت علامه حسن زاده آملی

برای دریافت در اندازه اصلی روی تصویر کلیک کنید:


من این دنیای فانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

من این لّذات آنی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

به جز محبوب یکتایم نمی‏دانم نمی‏ دانم

به جز آن یار جانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

به جز راه وصالش را نمی‏پویم نمی‏پویم

جز این ره کامرانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم 

به فطرت عشق پاکش را به دل دارم به دل دارم

دگر معشوق ثانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

دلم از وی نشانی را به من داده به من داده

ز دیگر کس نشانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

 به جز بار حضوری را نمی‏ یارم نمی‏ یارم 

سبکبارم، گرانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

به جان درد و غم او را خریدارم خریدارم

 ز غیرش مهربانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم 

 دل بشکسته می‏خواهد ندانستم ندانستم

 دگر من شادمانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

به جز قرآن کتابی را نمی‏خوانم نمی‏خوانم

به جز سبع المثانی را نمی‏ خواهم نمی‏ خواهم 

علی و آل پاکش را پذیرفتم پذیرفتم 

فلانی و فلانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

 حسن را در لقای خود نگهدارش نگهدارش

که بی تو زندگانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

۱۳ نظر ۹۳/۰۳/۱۷
۲۵۸۰ بازديد
تشنه باش

تشنه باش

حق تعالی گر سماوات آفرید
از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست

تا نزاید طفلک نازک گلو
کی روان گردد ز پستان شیر او
رو بدین بالا و پستیها بدو
تا شوی تشنه و حرارت را گرو
بعد از آن بانگ زنبور هوا
بانگ آب جو بنوشی ای کیا
حاجت تو کم نباشد از حشیش
آب را گیری سوی او می‌کشیش
گوش گیری آب را تو می‌کشی
سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کش جواهر مضمرست
ابر رحمت پر ز آب کوثرست
تا سقاهم ربهم آید خطاب
تشنه باش الله اعلم بالصواب

مثنوی معنوی، دفتر سوم
۳ نظر ۹۳/۰۲/۳۱
۹۳۳ بازديد

زمین جان انسان

همان طور که زمین کشاورزی باید از علف های هرز عاری باشد، زمین جان انسان هم باید از علف های هرز و آلوده پاک شود.

چطور است که انسان زمین کشاورزی را که محل کشت غذای مادی اوست، وجین می کند، اما زمین جان خود را که محل کاشت غذای حقیقی او یعنی حقایق و اسرار الهی است، از آلودگی ها پاک نمی کند؟!!

شعری تبری (مازندرانی) از حضرت علامه حسن زاده آملی:

برزیگرونّه بدیمه بینجه جار     بینجه جارّه و جین کردنه خوار خوار
مره بأوتنه اى جانه برار     شه دکاشته و جین‏ها کن و خوار دار

ترجمه

برزگران را در زمین کشاورزی دیدم

زمین کشاورزی را به خوبی وجین می کردند

به من گفتند ای برادر جان

کاشته های (جان) خودت را وجین کن و خوب نگهداری کن


(وجین: کندن علف های هرز)

۲ نظر ۹۳/۰۲/۳۰
۸۲۱ بازديد

سگی که درس بزرگی به عابد داد

حکایت زیر از کتاب نان و حلوای شیخ بهایی و از باب (حکایة العابد الذی قل الصبر لدیه فتفوق الکلب علیه) برداشت شده است. ماجرا از این قرار است که عابدی هر روز در کنج عزلت عبادت خدا را میکند و عصر همان روز روزی اش برایش ارسال می شود اما یک روز این ودیعه به او نمی رسد و او بی صبرانه به دنبال غذا می رود و از پیرمردی دو قرص نان می گیرد اما سگ آن پیرمرد او را دنبال می کند و بعد از صورت گرفتن ماجرایی جالب، سگ به او درسی می دهد که عابد به بیچارگی اش پی می برد...


۱۵ نظر ۹۳/۰۲/۰۵
۲۹۶۵ بازديد

حرف عارفان همین حدیث است

همین حدیث را باز بفرمایید حرف عارفان همین حدیث شریف است، فافهم.

قال امیرالمومنین علی علیه السلام:

ما رایت شیئاً الا ورایت الله قبله و بعده و معه و فیه

چیزی را ندیدم، مگر اینکه قبل از آن و بعد از آن و همراه آن و در آن چیز، خدا را دیدم.

مسند إمام علی علیه السلام، جلد 1، صفحه 150.

۲۰ نظر ۹۳/۰۲/۰۳
۱۳۷۸ بازديد

شعری از جناب باباافضل کاشانی

دشت از مجنون که لاله میروید از او
ابر از دهقان که ژاله میروید از او
طوبی و بهشت و جوی شیر از زاهد
ما و دلکی که ناله می روید از او

۸ نظر ۹۳/۰۱/۲۷
۷۸۸ بازديد