۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مولوی» ثبت شده است

شعر مولوی در وصف پرتقال (به نقل از علامه حسن زاده)

علامه حسن زاده آملی:
حدود سیزده چهارده سال بیشتر نداشتم که شبی در خواب دیدم در میان باغی هستم به انواع درختان میوه آراسته. شخصی را  می بینم که قدری معتدل و قدکی و برکی در بر و کلاهی کشیده بر سر دارد.
سلام کردم و پرسیدم: کیستی؟
گفت: مولویم.
گفتم: همان که اشعار مثنوی دارد؟
گفت:آری
گفتم: اگر راست می گویی چند بیت شعر بگو.
رو به من نمود و اشارت به نهال پرتقالی کرد که تازه بار آورده بود و ارتجالا دو بیت شعر در وصف پرتقال گفت.
من از خوشحالی بیدار شدم و شبانه برخاستم و چراغ را روشن کرده و دفترم را برداشتم و آن دو بیت را یادداشت کردم که مبادا از یادم برود .بعد چراغ را خاموش کردم و خوابیدم.صبح که از خواب برخاستم، دیدم آن دو بیت را در خاطر ندارم. خیلی خوشوقت بودم که دیشب تنبلی نکرده و یادداشت کرده ام. به سراغ دفتر رفتم. چند بار آن را ورق ورق زدم ولی چیزی نیافتم، تا اینکه پدرم رحمت الله علیه از حال من آگاه شد.
ماجرا را به او باز گفتم. گفت: فرزندم آنکه برخواستی و چراغ روشن کردی و در دفتر ضبط کردی همه در خواب بود! خواب دیدی که بیدار شدی و در خواب بودی. باز باورم نشد و دفتر را ورق می زدم تا بالاخره تسلیم نظر پدر شدم.
منبع: دروس معرفت نفس، درس هشتاد و سوم، حضرت علامه حسن زاده آملی
۳ نظر ۹۴/۰۱/۲۸
۱۱۲۵ بازديد

دانلود سریال جلال الدین (زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخی)

سریال جلال‌الدین که به بیان زندگی‌ عارف و شاعر نامدار ایرانی مولانا جلال الدین محمد بلخی (معروف به مولوی) می‌پردازد، از شبکه یک سیما در حال پخش است. این سریال از 19 دی ماه 1393 هر هفته جمعه شبها، ساعت 22 پخش می گردد و در 11 قسمت 48 دقیقه ای تولید شده است.

نکته ی مهمی که سبب ترغیب ما برای قرار دادن این فیلم در وبلاگ شد، این است که در این سریال، زندگی عارف قیومی کاملا به صورت شیعی نمایش داده شده است که واقعا مورد مباهات و سپاسگزاری است. همچنین فیلم با صحنه ها و جلوه های تصویری بسیار زیبایی ساخته شده است و در بین سکانسها از فرمایشات مولوی در کتبش روایت می شود که سبب شیرین تر شدن سریال میشود.


دانلود سریال جلال الدین با کیفیت HD:

۷ نظر ۹۳/۱۱/۲۴
۱۴۵۷۷ بازديد

تشیع مولوی (مولانا جلال الدین محمد بلخی)

شاید نمی دانستید اما شعر معروف دوران دفاع مقدس یعنی (کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی...) از جناب مولوی و در دیوان شمس است...

اینکه به جای بهره گیری از حقایق و معارف دانشمندان و بزرگان خود، هنوز دنبال اثبات تشیع ایشان هستیم، مایه تاسف و ناراحتی است، حال‌ آنکه اگر این همه جدال درباره این موضوع را کنار گذاشته بودیم، سالیانی جلو افتاده بودیم. این عرفاء و عالمان عظیم ما همچون مولوی، حافظ، سعدی، عطار، ابوسعید ابوالخیر، بایزید بسطامی و... همه از بزرگان تشیع بودند.

گر چه شاید به ظاهر فرمایشاتی در کتبشان یافت شود، لکن بررسی زمان و دوره زندگی ایشان بسیار مهم است که اکثریشان در زمان حکومتهای اهل سنت بودند و مجبور به تقیه. حال ما الحمدلله رب العالمین به برکت انقلاب اسلامی تحت لوای حکومت حقه اسلامی شیعی قرار داریم و راحتی و آسایش دوره خود را با آن بزرگان مقایسه میکنیم و به بعضی فرمایشات این بزرگان می تازیم!

برای اثبات تشیع جناب عارف قیومی، مولانا جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی از کتاب مبارک مجالس المومنین به طور خلاصه بهره میبریم:

شیخ علاء الدوله فرموده که خدمت مولوى همیشه از خادم سؤال کردى که در خانه ی ما امروز چیزى هست؟ اگر گفتى خیر هیچ نیست، منبسط گشتى و شکرها کردى که الحمد للّه که خانۀ ما امروز بخانۀ پیغمبر و اهل بیت علیهم السّلام میماند و اگر گفتى اسباب مطبخ مهیاست منفعل گشتى و گفتى از این خانه بوى خانۀ فرعون میآید.

از مؤیدات تشیع او آنکه از اولاد جلال الدین بوده که پدر بر پدر او داعیان اسماعیلیه بوده‌اند و جلال الدین از بعضى قبایح عقاید و اعمال که بعضى از متاخرین آن طایفه در مذهب اسماعیلیه احداث نموده بودند تبرا نموده باصل مذهب اهل بیت علیهم السّلام رجوع نمود و دفترهاى ملاحده را بسوخت و شعار اهل ایمان ظاهر ساخت.

و در دیوان‌هاى قدیم مولوى قصاید مشتمل بر مناقب ائمۀ اطهار و مثالب اغیار که در مقطع اکثر آنها چنانچه شیوۀ او بوده اسم شیخ خود را مذکور نموده بسیار است لیکن ناسخان کتب او از متصوفه اهل سنت، اکثر آنها را از قلم انداخته‌اند و رعایة ناموس بزرگان خود را در آن شناخته‌اند و با وجود این همه اهتمام در محو آن قسم کلام داشته‌اند هنوز سخنان آشنا از خدمت مولوى در میان است که دلیل انتظام او در سلک فرقۀ مؤمنان است.

 هر آنکس را که مهر اهل بیت است

ورا نور ولایت در جبین است

غلام حیدر است مولاى رومى

همین است و همین است و همین است

و منها:


آفتاب وجود اهل صفا

آن امام امم ولى خدا

آن امامى که قایم است الحق

 زو زمین و زمان و ارض و سماء
ذات او هست واجب العصمة
 
او منزه ز کفر و شرک و ریا

عالم وحدتست مسکن او
 
او برون از صفات ما و شما

رهروان طالب‌اند او مطلوب
عارفان صامت و على گویا

سر او دیده سید مرسل
 
در شب قدر و در مقام دنا

از على مى‌شنید نطق على
 
بد على جز على نبود آنجا

ما همه ذره‌ایم و او خورشید
 
ما همه قطره‌ایم او دریا

بى‌ ولاى على بحق خدا
 
ننهد در بهشت آدم پا

گر نهد بال و پر فرو ریزد
 
جبرئیل امین به حق خدا

مؤمنان جمله رو باو دارند
 
کو امام است هادى اولا

بندة قنبرش بجان میباش
 
تا برندت بجنت الماوى

شمس تبریز بنده از جان شد
 
جان فدا کرد نیز مولانا

منها:

زهى روزى ده خلقان على بن ابیطالب

زهى فرمانده خلقان على بن ابیطالب

نهان از فهم و دور از عقل و برتر از خیال ما

که گفتن وصف او نتوان على بن ابیطالب

قدیم المن و الاحسان عظیم الشان و البرهان

قسیم الخلد و النیران على بن ابیطالب

هو الاول هو الاخر هو الظاهر هو الباطن

هو الحان هو المنان على بن ابیطالب

زهى از وصفها بیرون زهى سلطان کاف و نون

ولى حضرت بى‌چون على بن ابیطالب

شهادت او طهارت او نماز و روزه و حج او

جهات جمله را میدان على بن ابیطالب

وجود باء بسم اللّه در توحید یزدانست

رحیم مطلق و رحمن على بن ابیطالب

اگر چشم خرد دارى ببین از صورت معنى

بوجه چهرۀ خوبان على بن ابیطالب

فرستاده است با تورات و با انجیل و با فرقان

بهر مرسل به پنهانى على بن ابیطالب

خداوندا خداوندا تو ایمان بخش و روزى ده

بحق شاه باایمان على بن ابیطالب 

منها:

تا صورت پیوند جهان بود على بود

تا نقش زمین بود و زمان بود على بود
شاهى که وصى بود و ولى بود على بود

سلطان سخا و کرم و جود على بود

آن قلعه‌گشائى که در از قلعۀ خیبر برکند

بیک حمله و بگشود على بود

آن شیر ولایة که ز بهر طمع نفس

در خوان جهان پنجه نیالود على بود

هرون ولایت که پس از موسى عمران

و اللّه على بود على بود على بود

آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام

تا کار نشد راست نیاسود على بود

فرزند خلف در صدف نکتۀ توحید

کادم بجمالش نگران بود على بود

صد بار نگه کردم و دیدم بحقیقة

آن عارف و آن عابد و معبود على بود

زین یکدو سه بیتى که بگفتم بحقیقة

باللّه که مراد من و مقصود على بود

این کفر نباشد سخن کفر نه اینست

تا هست على باشد و تا بود على بود

سر دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان

شمس الحق تبریز که بنمود على بود

۱ نظر ۹۳/۱۱/۲۳
۱۷۶۴ بازديد

اشعاری بلند از جناب مولوی در مدح امیرالمومنین علی علیه السلام

هر آنکس را مهر اهل بیت است

و را نور ولایت در جبین است

غلام حیدر است ملاى رومی

همین است و همین است و همین است

***

زهی روزی ده خلقان، علی بن ابی طالب
زهی فرمان ده خلقان، علی بن ابی طالب
  نهان از فهم و دور از عقل و برتر از خیال ما
 که گفتن وصف او نتوان، علی بن ابی طالب
  قدیم المنّ و الاحسان، عظیم الشأن و البرهان
 قسیم الخُلد و النیران، علی بن ابی طالب
  زهی از وصف‌ها بیرون، زهی سلطان کاف و نون
 هوالحنان هو المنان، علی بن ابی طالب
  هو الاول، هوالآخر، هوالظاهر، هو الباطن
ولی حضرت بی‌چون، علی بن ابی طالب
 شهادت او، طهارت او، نماز و روزه و حج او
 جهات جمله را می‌دان، علی بن ابی طالب
 وجود باء بسم الله، درِ توحید یزدان است
رحیم مطلق رحمان، علی بن ابی طالب
  اگر چشم خرد داری ببین از صورت معنی
 به وجه چهره‌ی خوبان، علی بن ابی طالب
  فرستاده است با تورات، با انجیل، با فرقان
 به هر مرسل به پنهانی، علی بن ابی طالب

۱۵ نظر ۹۳/۰۴/۲۵
۳۹۷۹ بازديد

امان از نفس!

شیخ سعد الدین حموى سوار بود و به رودخانه رسید و اسب از آب نمى‏ گذشت، امر کرد که آب را تیره ساختند و به گل آلوده کردند و اسب در حال بگذشت. فرمود:

تا خود می دید از این وادى عبور نمى‏ توانست کرد. (1)

به قول جناب مولوی:

هر قبله ای که بینی بهتر ز خود پرستی


پی نوشت: 1. هزار و یک نکته، نکته 141

۷ نظر ۹۳/۰۴/۱۰
۹۴۲ بازديد

فهمیدن حرف هنر است نه رد کردن آن

هنر در فهم حرف بخردان است   نه تعجیل سخن در رد آن است

 بخرد خردمند را گویند. جناب حاجى سبزوارى در اول اسرار الحکم فرمود:

( اى معاشر طالبان علوم حقیقیه و معارف یقینیه و استکشاف اسرار و استبصار نتائج افکار، بدانید که ضنّت نورزیدیم و درج کردیم در این کتاب از لباب علم توحید و صفوه علم اسماء و صفات آنچه را که نوشتنى است بقدر الطاقة البشریة ، باید قدر بدانید و تا مشکلى مى رسد تبادر برد و انکار نکنید که مطالب عالیه را فهمیدن هنر است نه رد و انکار، باید به نفس گفت کما قیل:

اقول لها اذا جثئت و جاشت   مکانک تحمدى او تستریحى 

مثنوى : 

نکته ها چون تیغ فولادیست تیز   گر ندارى تو سپر واپس گریز  

انتهى.)

این بیت از وصیت اشارت است به بیان مذکور جناب حاجى سبزوارى رحمة الله در اسرار الحکم. فتدبر.

۳ نظر ۹۳/۰۳/۰۴
۹۷۹ بازديد
تشنه باش

تشنه باش

حق تعالی گر سماوات آفرید
از برای دفع حاجات آفرید
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست

تا نزاید طفلک نازک گلو
کی روان گردد ز پستان شیر او
رو بدین بالا و پستیها بدو
تا شوی تشنه و حرارت را گرو
بعد از آن بانگ زنبور هوا
بانگ آب جو بنوشی ای کیا
حاجت تو کم نباشد از حشیش
آب را گیری سوی او می‌کشیش
گوش گیری آب را تو می‌کشی
سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کش جواهر مضمرست
ابر رحمت پر ز آب کوثرست
تا سقاهم ربهم آید خطاب
تشنه باش الله اعلم بالصواب

مثنوی معنوی، دفتر سوم
۳ نظر ۹۳/۰۲/۳۱
۹۳۳ بازديد