۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انسان» ثبت شده است

خنده عیسی و گریه یحیی

عیسی(ع) بسیار خندیدی، یحیی(ع) بسیار گریستی.

 یحیی به عیسی گفت که «تو از مکرهای دقیق حق ایمن شدی که چنین می خندی؟»

 عیسی گفت که «تو از عنایت ها و لطف های دقیق لطیف غریبِ حق، غافل شدی که چندینی می گریی؟»

 ولیی از اولیاء حق در این ماجرا حاضر بود.

 از حق پرسید: «از این هر دو، که را مقام عالی تر است؟»

 جواب گفت که «اَحسَنُهُم بی ظَنّاً، یعنی اَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدیِ بی: من آن جا اَم که ظَنّ بنده ی من است

۴ نظر ۹۴/۰۳/۲۲
۱۴۸۱ بازديد

هزار هزار عالم و هزار هزار آدم

المروی عن الامام محمد الباقر علیه السلام: لعلک تری أن الله عزوجل انما خلق هذا العالم الواحد! أو تری أن الله عزوجل لم یخلق بشرا غیرکم؟ بلی و الله، لقد خلق الله تبارک و تعالی ألف ألف عالم، و ألف ألف آدم، و أنت فی آخر تلک العوالم و اولئک الآدمیین. انتهی.

(ترجمه: از امام باقر علیه السلام روایت شده است: گویا تو میبینی که خداوند فقط این یک جهان را خلق نموده است یا می پنداری که خداوند عز و جل غیر از شما بشری را نیافریده است؟ بله به خدا قسم، خداوند تبارک و تعالی هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفرید، و تو در آخر آن عوالم قرار دادی و آن عالم آدمیان است)

و فی الدفتر الرابع من المثنوی للعارف الرومی:

آسمان ها و زمین یک سیب دان

کز درخت قدرت حق شد عیان

تو چو کرمی در میان سیب در

از درخت و باغبانی بی خبر

و قال الامیر خسرو الدهلوی:

تو پنداری جهانی غیر از این نیست؟

زمین و آسمانی غیر از این نیست؟

چو آن کرمی که در گندم نهان است

زمین و آسمان و وی همان است

شنیدستم که هر کوکب جهانی است

جداگانه زمین و آسمانی است

...

منبع: شرح منظومه با تعلیقات علامه حسن زاده آملی، جلد1، صفحه 122

۳ نظر ۹۴/۰۳/۱۵
۹۹۳ بازديد

پیام علامه حسن زاده آملی برای نسل جوان

متن زیر گوشه ای از مصاحبه نشریه کیهان علمی با حضرت علامه حسن زاده آملی است که درباره جوانان می باشد:
سوال: چه پیامى براى نسل جوان دارید؟
جواب (علامه حسن زاده آملی):
همان پیامى که خدا، قرآن و همه انبیا دارند، دو کلمه است ، یکى این که پاک باشید و دیگر آن که در پى تحصیل کمال و معارف بروید. مهم ترین کارى که هر کس مى تواند بکند این که خودش را درست بسازد و صنع الهى را آلوده نکند.
جوانان ما باید در صنع وجودشان تامل کنند.
هیچ نبودند و هیچ نداشتند، ولى الان این همه سرمایه هاى علمى دارند، این همه قوا دارند، این همه معارف دارند.
جوانان بدانند که حقیقت هستی، کلمات وجودی، منطق وحی، قرآن و تمام آیات و روایات، کتابخانه های علمی ما، رجال علمی ما و هر چه هست، علم است و آنها دنبال علم و عالم باشند. امیدواریم که جوانان ما بیدار باشند و دنبال کمالات علمى خود و اعمال شایسته و صالح باشند.

***
سوال: اگر با همین تجربه ی فعلی به سنین جوانی برگردید، چه میکنید؟
جواب: سعی می کنم خودم را پاک کنم و باز به دنبال تحصیل معارف بروم. میروم به دنبال علم، تحصیل علم می کنم و دنبال تحصیلات بالاتر می روم. بهترین لذت بهشت همان تحصیل معارف است.
منبع: کتاب گفت و گو با علامه حسن زاده آملی، صفحه 294
۲ نظر ۹۴/۰۳/۰۶
۱۱۱۹ بازديد

از حق بخواه و گدایی کن

حقّ تعالى منزّه است از خویش و از اقربا لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ ، هیچ‌کس به او راه نیافت الا به بندگى. الله اَلْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ اَلْفُقَرٰاءُ. ممکن نیست که بگویى آن کس را که به حق راه یافت او از من خویش‌ تر و آشناتر بود و او متعلّق‌تر بود از من. پس قربت او میسّر نشود الا به بندگى. او معطى على الاطلاق است. دامن دریا پر گوهر کرد و خار را خلعت گل پوشانید و مشتى خاک را حیات و روح بخشید بى‌غرض و سابقه‌اى و همۀ اجزاى عالم از او نصیب دارند.

کسى چون بشنود که در فلان شهر کریمى هست که عظیم بخش‌ها و احسان مى‌کند، بدین امید البتّه آنجا رود تا ازو بهره‌مند گرد. پس چون انعام حقّ چنین مشهور است و همۀ عالم از لطف او باخبراند چرا ازو گدایى نکنى و طمع خلعت و صله ندارى؟ کاهل‌وار نشینى که «اگر او خواهد، خود مرا بدهد» و هیچ تقاضا نکنی؟ سگ که عقل و ادراک ندارد، چون گرسنه شود و نانش نباشد پیش تو مى‌آید و دنبک مى‌جنباند یعنى «مرا نان ده که مرا نان نیست و تو را هست.» این‌قدر تمیز دارد. آخر تو کم از سگ نیستى که او به آن راضى نمى‌شود که در خاکستر بخسبد و گوید که «اگر خواهد مرا خود نان بدهد ؟» لابه مى‌کند و دم مى‌جنباند. تو نیز دم بجنبان و از حق بخواه و گدایى کن که پیش چنین معطى گدایى کردن عظیم مطلوب است.

منبع: فیه ما فیه، صفحه 194، مولانا جلال الدین محمد بلخی

۶ نظر ۹۴/۰۳/۰۴
۱۰۵۲ بازديد

انسانها همانند بچه لاکپشت ها هستند

یک لاک پشت مادر به سمت ساحل می آید و زمین را می کند و در زیر خاک حدود 700 تخم قرار می دهد. حدود 45 تا 75 روز بعد بچه لاکپشتها از تخم خارج میشوند و سر از خاک بیرون می آورند.

این بچه لاک پشتها برای بقاء و زنده ماندن باید به سرعت به سمت دریا حرکت کنند تا از گزند دشمنان بسیاری که در کمینشان هستند، رهایی بیابند. در راه مارها، خرچنگها، کلاغها، پرنده های ماهیخوار، عقابها و...، همه در کمین آن ها هستند. از بین این همه تنها تعداد اندکی می توانند به دریا برسند، اما این تازه شروع مشکلات جدید است و در دریا هم هزاران سختی و رهزن مزاحم حیاتشان می شوند. تا حدی که از این 700 بچه لاک پشت فقط حدود 1 درصدشان به بلوغ و کمال میرسند و ما بقی از بین می روند. (مشاهده فیلم، بسیار زیبا)
قطعا درنظر اول این فکر به ذهنمان می آید که چقدر این لاکپشتها سرنوشت بدی دارند و از این تعداد کثیرشان فقط این مقدار به کمال میرسند، اما اگر دقت کنیم این موضوع درباره ما انسان ها هم صادق است.
 کمال یک لاکپشت رسیدن به حد بلوغ و قابلیت تولید مثل و بچه دار شدن است، اما کمال یک انسان، فقط بزرگ شدن و تولید مثل و بچه داری و ... نیست، زیرا انسان علاوه بر این جنبه مادی اش، گوهری دارد که دیگر موجودات عالم ندارند. انسان دارای نفس و جانی است که اصلا سایر موجودات، حتی قابلیت قیاس با آن را ندارند. کمال حقیقی انسان، وصل به حق متعال است که از راه شرع و دین مقدس تبیین شده است و فقط نفس انسان در عالم چنین قابلیتی را دارد.
حالا اگر بخواهیم محاسبه کنیم، از بین این همه انسان، فقط درصد بسیار اندکی به کمال میرسند و سایرین مانند بچه لاکپشتها به سبب رهزن هایی که در مسیر زندگانی شان به وجود می آید می میرند.
رهزن های بچه لاک پشت، مار و خرچنگ و کلاغ و عقاب و.. است و رهزن انسان مال و قدرت و شهوت و ...، آن رهزن ها بچه لاک پشت را از عالم ماده رها میکنند و این رهزن ها انسان را بیشتر به ماده می چسبانند، آن رهزنها چند روز حیات مادی را از بچه لاکپشت میگیرند و این رهزن ها حیات ابدی انسان را نابود می کنند، آن رهزن ها حیوانی را می کشند و این رهزن ها انسانی را حیوان می کنند، و در آخر آن رهزن ها لاک پشتی را نابود کرده اند و این رهزنها بهترین موجود عالم را. و این کجا و آن کجا...
الا ای طایر قدسی در این ویرانه برزن ها
بسی دام است و دیو و دد، بسی غول است و رهزنها
در این جای مخوف ای مرغ جان ایمن کجا باشی؟
گذر زین جای نا امن و نِما رو سوی مأمنها

در این کوی و در این برزن، چه پیش آمد تو را رهزن
به یک دو دانه ی ارزن فرو ماندی ز خرمنها

 انسانی که کمال انسانی اش را با کسب صفات رذیله از دست داده است، انسان نیست و حیوانی است که در ظاهر انسانی است و هر چه ظاهرش را بیاراید، باطنش لجن زار است. این چنین انسانی در حقیقت زنده نیست و مانند بچه لاک پشتها مرده است، هر چند به ظاهر راه برود و بخورد و بیاشامد و بخوابد و ...
 أناس کنسناس‏ وحوش بهائم
أضلّ من الأنعام دون البهیمة
و لو کشف عنک الغطاء لتبصر
سباعا ذئابا أو ضباعا بغیضة

ترجمه: مردمی که بسان نسناس از وحوش و بهائم هستند، گمراه تر از چهارپایان و پست تر از بهیمه ها. و اگر پرده از جلوی چشمان تو برداشته شود هر آینه می بینی، درندگانی گرگ و کفتار گونه در بیشه هستند.
أَوَمَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورً‌ا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِ‌جٍ مِّنْهَا ۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِ‌ینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (سوره انعام،122).
 آیا کسى که مرده‌ بود و زنده‌ اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون‌ آمدنى نیست؟ این گونه براى کافران آنچه انجام مى‌دادند زینت داده شده است.
حال شما بگویید چند درصد انسان ها زنده اند و به بلوغ و کمال رسیده اند؟!!
۸ نظر ۹۴/۰۲/۲۶
۱۶۲۷ بازديد

نفس را مشغول دار

حضرت علامه حسن زاده آملی:
  "اگر نفست را مشغول ندارى او تو را مشغول مى نماید."
  به قول مولوی:
  نفس اژدرهاست او کی مرده است
  از غم بی آلتی افسرده است

برای دریافت طرح، روی عکس کلیک کنید

۲ نظر ۹۴/۰۲/۱۹
۱۱۴۲ بازديد

توصیه علامه حسن زاده آملی به جوانان

شما فرزندان‏ و دوستان‏ گرامى من، هم اکنون در پى تحصیل کمال بوده باشید تا آتیه‏ اى سعادتمند داشته باشید، زیرا که باور کرده‏ اید هر چیز تا به کمال نرسیده است، قدر و قیمت ندارد.

باید از همسالان و همزادان خود که شب و روز را به بیکارى و ولگردى و هرزگى به سر مى‏ برند، سخت دورى گزینید که رهزن شمایند، این گروه روى سعادت را نخواهند دید، چند روزى در مقام خیال به تازگى رنگ و رخسار خود سرگرم و به پوشاک هاى گوناگون بوقلمونى و طاووسى دلخوشند و به زودى نه آن را دارند و نه این را و نه کمالى تحصیل کرده‏ اند که بدان دلگرم باشند، ناچار بعدا یا باید تن به گدایى در دهند و یا به دزدى و دیگر بیچارگیها مزاحم اجتماع باشند و زندگى را بگذرانند.

با آنان همنشین نشوید که هم  اکنون به  شما بگویم نطفه و مربّى و اجتماع و معاشر از اصولى‏ اند که در سعادت و شقاوت انسانى دخلى بسزا دارند.

جوانا سرمتاب از پند پیران‏        که پند پیر از بخت جوان به

یک پزشک زحمت کشیده انسان را در نظر بگیرید؛ او به هر شهرى قدم نهد با یک قلم و چند برگ کاغذ به دیدن چند بیمار و نوشتن چند نسخه در مدّت کمى مردم آن شهر را به سوى خویش مى‏ کشاند و از هر آشنایى آشناتر و از هر عزیزى گرامى‏ تر مى‏ شود. این موقعیت میوه درخت وجود اوست که آن درخت را از اوان نهال بودنش درست به بار آورده است؛ و اینک مال ذاتى است که چون طراوت چهره و لباسهاى الوان دستخوش فرتوتى و کهنگى نمى‏ گردد.

این ادیسون مخترع برق اگر چون همسالان نابخردش روزگار مى‏ گذرانید و سرگرم به خوشگذرانی ها و بیهودگی ها مى‏ بود، از چه رو مى‏ توانست، سرمایه هوش و بینش خود را به کار ببرد و از نور اندیشه خود به جهانیان نور دهد؟!

باید دوستانم از روش نابخردان همواره دورى گزینند و بدانند که اکثر بزرگسالان عصر ما به حدّ بلوغ نرسیده‏ اند و در راه آن نیستند و بکوشند که هر روزشان بهتر از روز پیش باشد.

۶ نظر ۹۴/۰۲/۱۸
۱۳۷۳ بازديد

نسبت دنیا به آخرت = نسبت متناهی به غیر متناهی

نامه ای تأمل بر انگیز از یکی از اعاظم عرفاء:

خداى عزّ و جلّ به حکمت چنین کرده که آدمیان به تدریج میرند، و بعضى در نظر بعضى، تا موجب بیدارى باقیان گردد، امّا آدمى به حیوانات عجم ماند، قصّاب گوسپندى را خسبانیده و مى‌کشد، آن گوسپند دیگر از سر فراغت علف مى‌خورد! هر کس باید که خود را او بیند براى آنکه عن قریب او خواهد بود و تأمّل کند که آن دم که او مى‌رفت کار و بار این جهان بر او چه خنک بود و از گرمى‌ها که در آن کرده چه شرمنده و سرافکنده، پشیمان و نادم، مگر یاد حىّ قیوم که آن او را در آن دم دستگیرى مى‌کرد. ناچار تمنى داشت که اى کاش آن گرمى‌ها همه در این کار بودى.

  چون توانستم ندانستم چه سود

چون بدانستم توانستم نبود

شما که هنوز مى‌توانید، فرصت بر خود فوت مکنید، پیش از آنکه شما را نیز همین باید گفت!

اى اخوان! تعجب از کار آدمى نمى‌کنید، وظیفه آن بود که آدمى نسبت مدّت بودن او در این جهان به مدّت بودن او در آن جهان ملاحظه کند و از عمر خود به آن نسبت در کار این جهان و آن جهان صرف کند، مثلا اگر مدّت بودن او در این جهان عشر (یک دهم) مدّت بودن او است در آن جهان، عشر عمر صرف این جهان کند و باقى صرف آن جهان، و شما دانید که چنین نسبت در عمر نتوان یافت، براى آنکه هر نسبت که در آن ملاحظه کند نسبت متناهى است به متناهى و نسبت مدّت این جهان به مدّت آن جهان نسبت متناهى به غیر متناهى، و هرگز نسبت متناهى به متناهى مساوى نسبت متناهى به غیر متناهى نباشد، پس هیچ از عمر براى کار دنیا نمى‌ماند و عجب آن که آدمى هیچ از عمر براى کار آخرت نگذاشته...

۲ نظر ۹۴/۰۲/۰۷
۹۹۲ بازديد

آداب انعقاد نطفه

انعقاد نطفه امری بسیار مهم است که یکی از عواملی است که بسیار در سرنوشت فرزند دخیل می باشد که چه بسا خیلی از سعادت ها و شقاوت ها و نواقص مادی و روحانی از همین امر صورت می پذیرد. لذا برای پرورش نسلی پاک، بر آن شدیم که جزوه آداب انعقاد نطفه را در خدمت شما قرار دهیم. این جزوه موسوم به نام "انشاء صورت انسانی" است و توسط حضرت استاد صمدی آملی تهیه شده است و بسیار جامع و مغتنم است.

قبل از مطالعه، خواندن مطالب زیر را نیز به شما توصیه می کنیم:

* نرم افزار آندروید آداب انعقاد نطفه

*    مستند نسل پاک (تصویری)

*    چرا بعضی بچه ها ناقص متولد می شوند؟
*    وظایف مادر تا هفت سالگی کودک


          متن رساله آداب انعقاد نطفه:

دانلود با فرمت pdf

اکنون شایسته می دانیم جهت تطهیر قوة مولّده و مصوره آدابی را جهت انعقاد صحیح نطفه که مستفاد از احادیث و روایات فراوانی است خدمت عزیزان بیان نماییم:
در ابتدا باید به عرض برسانیم که طبق فرمایشات حضرت استاد علامه در کتابها، ازدواج برای انشاء صورت انسانی است نه برای اطفاء شهوت حیوانی و لذا تمام افعال و اعمال موردِ قصدِ قبل و بعد از ازدواج باید به گونه ای باشد که بدین مقصود و غایت منتهی شود. زیرا تمامی کیفیات نفسانی و مزاجی و احوال ظاهر و باطن والدین در کیفیت مزاجی و حصول استعداد نطفه انسانی دخیلند و اشخاص مطابق همان کیفیات، دارای اخلاق و احوال گوناگون می شوند، چنان که دارای اشخاص گوناگون اند. لذا پدر و مادر باید بسیار مراقب اعمال و نیات خود باشند که همۀ  آنها در نحوة تکون صورت انسانی دخلی بسزا دارند. پس در ازدواج حرف اطفاء شهوت و زناشویی مطرح نیست بلکه زهدان مادرِ عزیز کارخانه آدم سازی است و این صنع الهی باید به بهترین صورت پاک نگاهداشته شود.

ای عزیز! روایات، تفسیر بطون آیات قرآنی اند. باید پیش از ازدواج به آداب و احکام جوامعِ روایی از قبیل بحار الانوار و وافی و وسائل الشیعه و کافی و مانند آنها آشنا و آگاه بوده باشی.

حضرت مولای مکرّمم (حضرت علامه حسن زاده آملی) در شرح فص فاطمیه می فرمایند:

"تمام صنایع آدمیان از بر ی و بحری و فضایی را دستورات و آدابی است که دینِ حفظ و بقاء و دوام آنها اند، چنان که اگر هر یک از آنها در کار خود بقدر یک میکرون از دین و آیینش به در رود و به خطا و ناروا حرکت نماید در همان نخستین بار خطا و ناروایی تباه می شود و نابود می گردد، مثلاً هواپیما از فضا سقوط می کند و کشتی در دریا غرق می شود، و اتومبیل دچار حوادث گوناگون می گردد، و آن چرخ خیاطی خراب می شود، و آن ساعتِ دست تو تباه می گردد و از کارش باز می ماند و هکذا صنایع بیشمار دیگر؛ و این همه صنایع گوناگون ساخته شخص جناب انسان است که برای بهبودی و درستی هر یک از آنها دستورالعملی در کنارش نهاده است؛ خدای سبحان فرموده است: (و اللهُ خَلَقَکُم و ما تَعملُونَ) یعنی خداوند شما را و همۀ ساخته های شما را آفریده است چه این که نطفه ها در تحت تدبیر ملکوت به جایی رسیده اند که عامل این همه صنایع شگفت شده اند. (فَلْینْظُرِ اْلإِنسانُ مِم خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ * یخرُج مِنْ بینِ الصلْبِ و التَّرَائِبِ ) ؛انصاف بده آیا می شود صنایع شما را دین و آیین باشد و خود شما که مهمترین صنع الهی هستید و این همه صنایع شگفت گوناگون صنع شما است بی دین باشد (ما لَکُم کَیف تَحکُمونَ) ..."

بدان که احوال و اوضاع که در حصول مزاج نطفه انسانی که محل قابلِ نفسِ ناطقه و پذیرای آنست، به حصر و ضبط در نمی آیند، زیرا تفاوت ازمنه و اختلاف آفاق و اوضاع کواکب و احوال والدین و کیفیت اطعمه و اشربه و هزاران هزار عوامل دیگر در نحوه کیفیت مزاج نطفه دخیل اند، و آن نطفه کذایی در چنان اوضاع و احوال مطابق طبیعت و جبلّت خود منعقد می شود و به وفق آن، قابلیتِ گرفتنِ عطایا و هبات باری تعالی پیدا می کند.

خلاصه این که خُلق و خوی والدین تمامی احوال آنان در اوقات و نیات آنها بلکه احوالِ نفس اوقات در حال انعقاد نطفه و غذای مادر در زمان حمل چون دیگر اوصاف روانی و جسمانی او همه در مزاج طفل تأثیری بسزا دارند، و حق سبحانه از مجرای وجود خودِ والدین نفخ روح می کند و روح از این مجاری رنگ می گیرد چون آب آسمان از وادیها.

در دیوان حضرت مولی روحی فداه چنین آمده است:

ای خوش آن کودکی کز آغازش         طیب و طاهر است زهدانا
بعد از آن مهد ناز او باشد                همچو زهدان پاک دامانا
ز غذای حلال می نوشد                 پاک و پاکیزه شیر پستانا
خوی مادر ز شیر پستانش              می نشیند به طفل آسانا
مادر است صغری و پدر کبری           خود نتیجه است طفل ایشانا
شرط انتاج این مقدمتین                 اندرین امر هست ایمانا
رنگ گیرد از این مقدمتین               نفخ روح خدای خلقانا
یا که هر یک دمندة روح است         گفتۀ بعضی از بزرگانا
دامن مادر است پرورده است         عیسی و موسی بن عمرانا
ز آمنه مادر و ز عبدالله                  پدر است خاتم رسولانا


 در این جا به ذکر ترجمه ی روایتی که جناب شیخ صدوق در حدیث اول مجلس هشتاد و چهار امالی خود نقل کرده تبرک می جوییم.

رسول الله صلّى الله علیه و آله به علی بن ابیطالب علیه السلام چنین سفارش کرد و فرمود:

  •  یا علی چون عروس را به خانه تو آرند وقتی نشست کفش او را بکن و پایش را بشوی و آبش را به درِ خانه ات بریز که چون چنین کنی خداوند از خانه ات هفتاد هزار رنگ فقر را ببرد و هفتاد هزار رنگ برکت در آن درآورد و هفتاد هزار رحمت بر تو فرو فرستد که بر سر عروس بگردد تا برکت آن به هر گوشه خانه ات برسد. و خداوند عروس را از جنون و خوره و پیسی امان دهد که به او رسند مادامی که در آن خانه است.
  •  سپس فرمود: یا علی! عروس را در هفته نخستین از خوردن شیرها و سرکه و گشنیز (سبزی اَمزِنا) و سیبِ ترش بازدار، زیرا که زهدان از این چار، سرد و نازاینده گردد؛ و بوریا در گوشه خانه به از زن نازاینده است. اگر عروس بر سرکه خوردگی خون حیض بیند هیچ گاه به خوبی از آن پاک نگردد. و گشنیز آن خون را در درونش بشوراند و زایمان را بر وی دشوار گرداند. و سیب ترش آن را از آمدن باز بدارد و بیماری بر وی گردد. سپس فرمود:
  • ای علی در هنگام جماع سخن مگو مبادا که فرزند گنگ و لال گردد.
  • و به عورت زن (در حین جماع) نگاه نکن که سبب نابینایی فرزند شود.
  •  و با شهوتِ زن دیگری در خاطرت با زنت جماع مکن که فرزند مخنّث آید.
  • و ایستاده با زنت جماع مکن که از کار خران است و اگر فرزندی آید در فراش، کمیز میزنده (یعنی دچار شب ادراری) شود.
  •  اول و میانه و آخر ماه مجامعت مکن که دیوانگی و خوره و گیجی به سوی فرزند شتابند.
  • بعد از ظهر جماع مکن که اگر فرزندی آورد قیچ (لوچ و دوبین) شود و شیطان به لوچ بودن انسان شاد است.
  • کسی که با زن خود در بستر، جنب است قرآن نخواند می ترسم آتشی از آسمان فرود آید و هر دو را بسوزاند.
  • جماع مکن جز آن که خودت دستمالی داشته باشی و زنت نیز پارچه دیگر که با یک پارچه خود را پاک مکنید که شهوت بر شهوت افتد و مایۀ دشمنی بین شما می شود و شما را به جدایی و طلاق می کشاند.
  • در شب عید فطر جماع مکن که اگر فرزندی آید بسیار شرور گردد
  •  در شب عید اضحی (قربان) جماع مکن که فرزند شش انگشت یا چهار انگشت آید.
  • زیرِ درخت باردار جماع مکن که فرزند جلاد و آدمکش و کدخدا آید.
  •  در مقابل آفتاب و نور آن جماع مکن مگر آن که هر دو با روپوش باشند که اگر فرزندی آید دائماً در سختی و فقر باشد تا بمیرد.
  • میان اذان و اقامه جماع مکن که اگر فرزندی آید خونخوار گردد.
  • اگر زنت باردار شد بی وضو با او جماع مکن که فرزند کوردل و بخیل آید.
  •  در نیمه شعبان جماع مکن که فرزندی شوم و با خالِ چهره آید.   
  •  دو روز به آخر ماه مانده با زنت جماع مکن که فرزندی گمرکچی و کمک کننده ظالم آید و جمعی از مردم بدست او هلاک شوند.
  • بر سر پشت بامها جماع مکن که فرزند منافق و ریاکار و بدعت گذار آید،
  •  چون قصد سفر داری در شبِ آن جماع مکن که فرزند ولخرج آید. رسول خدا این آیه را خواند: (ان المبذّرین کانو اخوان الشیاطین) (سوره اسراء/ 30 ) به راستی مبذرین برادران شیاطین باشند.
  • چون در سفر رفتی تا سه شب جماع مکن که فرزند کمک کننده ظالم و ستمگر بر علیه تو شود.
  • در ساعت اول شب با زنت جماع مکن که اگر فرزندی آید، بسا باشد که جادوگر و دنیا طلب درآید.
  •  ماه در محاق نباشد.
  •   و با شکم سیر جماع نشود.
  • (و اما اوقات مناسب برای نکاح)
  • یا علی شب دوشنبه ملازم جماع باش که اگر فرزندی آید حافظ قرآن و راضی به قسمت خدا باشد.
  • اگر شب سه شنبه جماع کنی و فرزندی آید پس از شهادت به شهادتین، شهادت روزی وی گردد و خداوند با مشرکان او را کیفر نکند و بوی دهانش خوش باشد و رحم دل و با سخاوت و پاک زبان از غیبت و دروغ و بهتان است.
  • اگر شب پنج شنبه جماع کنی و فرزندی آید حاکمی از حکّام گردد یا عالمی از علماء.
  • در روز پنج شنبه ظهر هنگامی که آفتاب در وسط آسمان است اگر جماع شود فرزند به دنیا آید تا پیر شود شیطان به او نزدیک نگردد و با فهم باشد و در دین و دنیا سلامت روزیش گردد.
  • اگر در شب جمعه با زنت جماع کنی و فرزندی آید سخنور و گویا و زبان آور شود.
  • اگر در روز جمعه پس از عصر باشد و فرزندی آید معروف و مشهور و دانشمند گردد.
  • اگر شب جمعه بعد از عشاء باشد امید فرزندی می رود که از ابدال باشد ان شاء الله.
  • ای علی! سفارش مرا نگاهدار چنانچه من از جبرئیل نگاه داشتم.


۱ نظر ۹۴/۰۱/۲۹
۲۷۸۲ بازديد

حکایتی شیرین از کتاب کلیله و دمنه

حضرت امام صادق علیه السلام در بیان حشر انسانهای بد سیرت در قیامت به صورتهاى گوناگون فرمود: "این همه حیوانات‏ مختلف، صورت و مثالِ اعمال و اخلاق انسان اند"(1)لذا در حقیقت کتابهایی مثل موش و گربه شیخ بهائی و کلیله و دمنه ابن مقفع و... در بیان احوالات و اخلاقیات انسان هستند، منتها در قالب داستان و در ظاهر حیوانات بروز کرده اند. بنابراین نباید به صرف داستان به این کتب نگاه کرد، بلکه باید خلق و خوهای حیوانی موجود در انسانها، و حالات و تطورات انسانی را در این داستانها یافت. 

یکی از داستان های کتاب شیرین کلیله و دمنه را (با تعدادی از تعلیقات حضرت علامه حسن زاده آملی) (2) تقدیم می کنیم که میتوانید در این داستان صفت حیوانی مکر و نکته های زیبای دیگری را بررسی کنید:

حکایت: [حیله کردن ماهى‌خوار بر ماهیان آبگیر]

آورده‌اند که ماهى‌خوارى بر لب آبى وطن داشت و به قدر حاجت ماهى مى‌گرفت روزگار در خصب و نعمت مى‌گذاشت. چون ضعف پیرى بدو راه یافت از شکار بازماند با خود گفت: دریغا عمر! که عنان گشاده رفت و از وى جز تجربت و ممارست عوضى نماند که وقت پیرى پایمردى یا دست‌گیرى تواند بود و امروز چون از قوّت بازماندم بناى کار خود بر حیلت مى‌باید نهاد و اسباب قوّت، که قوام معیشت بدان است، از این وجه بساخت. پس چون اندوهناک بر کران آب نشست.

پنج‌پایک (3) چون او را از دور بدید پیش آمد و گفت: تو را غمناک مى‌بینم.

جواب داد که، چگونه غمناک نباشم که مادّت معیشت من آن بود که هر روز یگان و دوگان ماهى مى‌گرفتمى و اگر بدان روزگار به سر مى‌بردمى، مرا سدّ رمق حاصل مى‌بود و در ماهى نقصان نمى‌بود. امروز دو صیّاد اینجا مى‌گذشتند و با یکدیگر مى‌گفتند: در این آبگیر ماهى بسیار است، تدبیر ایشان بباید کرد. یکى گفت: فلان جاى بیشتر است؛ چون از آن بپردازیم روى بدین جا نهیم. اگر حال چنین باشد مرا دل از جان شیرین بر باید گرفت و به رنج گرسنگى، بلکه بر تلخى مرگ دل بباید نهاد.

پنج پایک برفت و ماهیان را خبر کرد. جمله نزد او آمدند (4) و گفتند: المستشار مؤتمن (5)، ما با تو مشورت مى‌کنیم و خردمند در مشورت، اگرچه دشمن بود چیزى پرسند، شرط نصیحت فرونگذارد، خاصه در کارى که نفع آن بدو بازگردد و بقاى ذات تو به دوام تناسل ما متعلّق است، در کار ما چه صواب مى‌بینى؟

ماهى‌خوار گفت: با صیّاد مقاومت صورت نبندد و من در آن اشارت نتوانم کرد، لیکن در این نزدیکى آبگیرى دانم که آبش به صفا پرده‌ درتر از گریۀ عاشق است و غمّازتر از صبح صادق، چنانکه دانۀ ریگ در قعر آن بتوان شمرد و بیضۀ ماهى از فراز آن بتوان دید

إذا علتها الصّبا أبدت لها حبکا

 مثل الجواشن مصقولا حواشیها 

لا یبلغ السّمک المحصور غایتها

 لبعد ما بین قاصیها و دانیها (6) 

اگر بدان تحویل توانید کرد در امن و راحت و خصب و فراغت افتید. گفتند: نیکو راى است، لیکن بى‌ معاونت تو نقل ممکن نگردد.

گفت: دریغ ندارم، امّا مدّت گیرد و ساعت تا ساعت صیّادان بیایند و فرصت فائت گردد. و بسیار تضرّع نمودند و منّت‌ها تحمّل کردند تا بدان قرار داد که هر روز چند ماهى ببردى و بر بالایى که در آن نواحى بود بخوردى و دیگران در تحویل تعجیل و مسارعت مى‌نمودند و با یکدیگر پیش‌دستى و مسابقت مى‌کردند و او به چشم عبرت در سهو و غفلت ایشان مى‌نگریست و به زبان عظت (7) مى‌گفت که، هرکه به لاوۀ (8) دشمن فریفته شود و بر لئیم بد گوهر اعتماد روا دارد، سزاى او این است.

چون روزها بدان بگذشت، پنج پایک خواست که (او را) هم تحویل کند. ماهى‌خوار او را بر پشت گرفت و روى بدان بالا نهاد که خوابگاه ماهیان بود. پنج پایک چون از دور استخوان ماهیان بسیار دید دانست که حال چیست. اندیشید که خردمند چون دشمن را در مقام خطر بدید و قصد او در جان شیرین خود مشاهدت کرد، اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعى کرده باشد، چون بکوشد اگر پیروز آید نام گیرد و اگر به خلاف آن فتد، بارى حمیّت و مردانگى و شهامت او مطعون نگردد و با سعادت شهادت او را ثواب مجاهدت فراهم آید. پس خویشتن بر گردن ماهى‌خوار افکند و حلق او محکم بیفشرد، چنان‌که بیهوش گشت و یکسر به زیارت مالک (9) رفت.

پنج‌پایک سر خویش گرفت و پاى در راه نهاده تا به نزدیک بقیّت ماهیان آمد و تعزیت وفات یاران گذشته و تهنیت حیات باقى ایشان بگفت و از صورت حال اعلام داد.

همگنان شاد شدند و وفات ماهى‌خوار را عمرى تازه شمردند.

و إنّ حیاة المرء بعد عدوّه

 و إن کان یوما واحدا لکثیر (10) 

دمى آب خوردن پس از بدسگال

 به از عمر هفتاد و هشتاد سال

و این مثل بدان آوردم تا بدانى که بسیار کس به کید و حیلت خود هلاک شدند.

۰ نظر ۹۴/۰۱/۲۰
۴۰۶۹ بازديد