۸۳ مطلب با موضوع «اخلاق» ثبت شده است

این صنع الهی را پاک داشته باشید (فیلم از علامه حسن زاده)

حضرت علامه حسن زاده آملی:

شما عزیزان، جوانان اجتماع ما، مهمترین کاری که، مهم ترین حرفی که از زبان قرآن دارم به شما عرض می کنم این است که سعی کنید که انسان قرآنی باشید، انسان قرآنی بوده باشید که (لا یمسّه الا المطهّرون). این صنع الهی را پاک داشته باشید، صنع وجود خود را پاک داشته باشید، او پاک آفریده، شما این پاک را آلوده نکنید، این صنع الهی را برای ابد پاک داشته باشید، انسان قرآنی بشوید که (لا یمسّه الا المطهرون) ، بدانید که اندیشه تان، فکرتان، تمام افعالتان، احوالتان، همه را دارید مسّ می کنید و دارید شب و روز خودتان را می سازید، ببینید چگونه خودتان را می سازید...


مشاهده فیلم
دانلود فیلم
۴ نظر ۹۴/۰۲/۲۳
۸۳۸ بازديد

نفس را مشغول دار

حضرت علامه حسن زاده آملی:
  "اگر نفست را مشغول ندارى او تو را مشغول مى نماید."
  به قول مولوی:
  نفس اژدرهاست او کی مرده است
  از غم بی آلتی افسرده است

برای دریافت طرح، روی عکس کلیک کنید

۲ نظر ۹۴/۰۲/۱۹
۱۱۴۲ بازديد

توصیه علامه حسن زاده آملی به جوانان

شما فرزندان‏ و دوستان‏ گرامى من، هم اکنون در پى تحصیل کمال بوده باشید تا آتیه‏ اى سعادتمند داشته باشید، زیرا که باور کرده‏ اید هر چیز تا به کمال نرسیده است، قدر و قیمت ندارد.

باید از همسالان و همزادان خود که شب و روز را به بیکارى و ولگردى و هرزگى به سر مى‏ برند، سخت دورى گزینید که رهزن شمایند، این گروه روى سعادت را نخواهند دید، چند روزى در مقام خیال به تازگى رنگ و رخسار خود سرگرم و به پوشاک هاى گوناگون بوقلمونى و طاووسى دلخوشند و به زودى نه آن را دارند و نه این را و نه کمالى تحصیل کرده‏ اند که بدان دلگرم باشند، ناچار بعدا یا باید تن به گدایى در دهند و یا به دزدى و دیگر بیچارگیها مزاحم اجتماع باشند و زندگى را بگذرانند.

با آنان همنشین نشوید که هم  اکنون به  شما بگویم نطفه و مربّى و اجتماع و معاشر از اصولى‏ اند که در سعادت و شقاوت انسانى دخلى بسزا دارند.

جوانا سرمتاب از پند پیران‏        که پند پیر از بخت جوان به

یک پزشک زحمت کشیده انسان را در نظر بگیرید؛ او به هر شهرى قدم نهد با یک قلم و چند برگ کاغذ به دیدن چند بیمار و نوشتن چند نسخه در مدّت کمى مردم آن شهر را به سوى خویش مى‏ کشاند و از هر آشنایى آشناتر و از هر عزیزى گرامى‏ تر مى‏ شود. این موقعیت میوه درخت وجود اوست که آن درخت را از اوان نهال بودنش درست به بار آورده است؛ و اینک مال ذاتى است که چون طراوت چهره و لباسهاى الوان دستخوش فرتوتى و کهنگى نمى‏ گردد.

این ادیسون مخترع برق اگر چون همسالان نابخردش روزگار مى‏ گذرانید و سرگرم به خوشگذرانی ها و بیهودگی ها مى‏ بود، از چه رو مى‏ توانست، سرمایه هوش و بینش خود را به کار ببرد و از نور اندیشه خود به جهانیان نور دهد؟!

باید دوستانم از روش نابخردان همواره دورى گزینند و بدانند که اکثر بزرگسالان عصر ما به حدّ بلوغ نرسیده‏ اند و در راه آن نیستند و بکوشند که هر روزشان بهتر از روز پیش باشد.

۶ نظر ۹۴/۰۲/۱۸
۱۳۷۵ بازديد

آداب انعقاد نطفه

انعقاد نطفه امری بسیار مهم است که یکی از عواملی است که بسیار در سرنوشت فرزند دخیل می باشد که چه بسا خیلی از سعادت ها و شقاوت ها و نواقص مادی و روحانی از همین امر صورت می پذیرد. لذا برای پرورش نسلی پاک، بر آن شدیم که جزوه آداب انعقاد نطفه را در خدمت شما قرار دهیم. این جزوه موسوم به نام "انشاء صورت انسانی" است و توسط حضرت استاد صمدی آملی تهیه شده است و بسیار جامع و مغتنم است.

قبل از مطالعه، خواندن مطالب زیر را نیز به شما توصیه می کنیم:

* نرم افزار آندروید آداب انعقاد نطفه

*    مستند نسل پاک (تصویری)

*    چرا بعضی بچه ها ناقص متولد می شوند؟
*    وظایف مادر تا هفت سالگی کودک


          متن رساله آداب انعقاد نطفه:

دانلود با فرمت pdf

اکنون شایسته می دانیم جهت تطهیر قوة مولّده و مصوره آدابی را جهت انعقاد صحیح نطفه که مستفاد از احادیث و روایات فراوانی است خدمت عزیزان بیان نماییم:
در ابتدا باید به عرض برسانیم که طبق فرمایشات حضرت استاد علامه در کتابها، ازدواج برای انشاء صورت انسانی است نه برای اطفاء شهوت حیوانی و لذا تمام افعال و اعمال موردِ قصدِ قبل و بعد از ازدواج باید به گونه ای باشد که بدین مقصود و غایت منتهی شود. زیرا تمامی کیفیات نفسانی و مزاجی و احوال ظاهر و باطن والدین در کیفیت مزاجی و حصول استعداد نطفه انسانی دخیلند و اشخاص مطابق همان کیفیات، دارای اخلاق و احوال گوناگون می شوند، چنان که دارای اشخاص گوناگون اند. لذا پدر و مادر باید بسیار مراقب اعمال و نیات خود باشند که همۀ  آنها در نحوة تکون صورت انسانی دخلی بسزا دارند. پس در ازدواج حرف اطفاء شهوت و زناشویی مطرح نیست بلکه زهدان مادرِ عزیز کارخانه آدم سازی است و این صنع الهی باید به بهترین صورت پاک نگاهداشته شود.

ای عزیز! روایات، تفسیر بطون آیات قرآنی اند. باید پیش از ازدواج به آداب و احکام جوامعِ روایی از قبیل بحار الانوار و وافی و وسائل الشیعه و کافی و مانند آنها آشنا و آگاه بوده باشی.

حضرت مولای مکرّمم (حضرت علامه حسن زاده آملی) در شرح فص فاطمیه می فرمایند:

"تمام صنایع آدمیان از بر ی و بحری و فضایی را دستورات و آدابی است که دینِ حفظ و بقاء و دوام آنها اند، چنان که اگر هر یک از آنها در کار خود بقدر یک میکرون از دین و آیینش به در رود و به خطا و ناروا حرکت نماید در همان نخستین بار خطا و ناروایی تباه می شود و نابود می گردد، مثلاً هواپیما از فضا سقوط می کند و کشتی در دریا غرق می شود، و اتومبیل دچار حوادث گوناگون می گردد، و آن چرخ خیاطی خراب می شود، و آن ساعتِ دست تو تباه می گردد و از کارش باز می ماند و هکذا صنایع بیشمار دیگر؛ و این همه صنایع گوناگون ساخته شخص جناب انسان است که برای بهبودی و درستی هر یک از آنها دستورالعملی در کنارش نهاده است؛ خدای سبحان فرموده است: (و اللهُ خَلَقَکُم و ما تَعملُونَ) یعنی خداوند شما را و همۀ ساخته های شما را آفریده است چه این که نطفه ها در تحت تدبیر ملکوت به جایی رسیده اند که عامل این همه صنایع شگفت شده اند. (فَلْینْظُرِ اْلإِنسانُ مِم خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ * یخرُج مِنْ بینِ الصلْبِ و التَّرَائِبِ ) ؛انصاف بده آیا می شود صنایع شما را دین و آیین باشد و خود شما که مهمترین صنع الهی هستید و این همه صنایع شگفت گوناگون صنع شما است بی دین باشد (ما لَکُم کَیف تَحکُمونَ) ..."

بدان که احوال و اوضاع که در حصول مزاج نطفه انسانی که محل قابلِ نفسِ ناطقه و پذیرای آنست، به حصر و ضبط در نمی آیند، زیرا تفاوت ازمنه و اختلاف آفاق و اوضاع کواکب و احوال والدین و کیفیت اطعمه و اشربه و هزاران هزار عوامل دیگر در نحوه کیفیت مزاج نطفه دخیل اند، و آن نطفه کذایی در چنان اوضاع و احوال مطابق طبیعت و جبلّت خود منعقد می شود و به وفق آن، قابلیتِ گرفتنِ عطایا و هبات باری تعالی پیدا می کند.

خلاصه این که خُلق و خوی والدین تمامی احوال آنان در اوقات و نیات آنها بلکه احوالِ نفس اوقات در حال انعقاد نطفه و غذای مادر در زمان حمل چون دیگر اوصاف روانی و جسمانی او همه در مزاج طفل تأثیری بسزا دارند، و حق سبحانه از مجرای وجود خودِ والدین نفخ روح می کند و روح از این مجاری رنگ می گیرد چون آب آسمان از وادیها.

در دیوان حضرت مولی روحی فداه چنین آمده است:

ای خوش آن کودکی کز آغازش         طیب و طاهر است زهدانا
بعد از آن مهد ناز او باشد                همچو زهدان پاک دامانا
ز غذای حلال می نوشد                 پاک و پاکیزه شیر پستانا
خوی مادر ز شیر پستانش              می نشیند به طفل آسانا
مادر است صغری و پدر کبری           خود نتیجه است طفل ایشانا
شرط انتاج این مقدمتین                 اندرین امر هست ایمانا
رنگ گیرد از این مقدمتین               نفخ روح خدای خلقانا
یا که هر یک دمندة روح است         گفتۀ بعضی از بزرگانا
دامن مادر است پرورده است         عیسی و موسی بن عمرانا
ز آمنه مادر و ز عبدالله                  پدر است خاتم رسولانا


 در این جا به ذکر ترجمه ی روایتی که جناب شیخ صدوق در حدیث اول مجلس هشتاد و چهار امالی خود نقل کرده تبرک می جوییم.

رسول الله صلّى الله علیه و آله به علی بن ابیطالب علیه السلام چنین سفارش کرد و فرمود:

  •  یا علی چون عروس را به خانه تو آرند وقتی نشست کفش او را بکن و پایش را بشوی و آبش را به درِ خانه ات بریز که چون چنین کنی خداوند از خانه ات هفتاد هزار رنگ فقر را ببرد و هفتاد هزار رنگ برکت در آن درآورد و هفتاد هزار رحمت بر تو فرو فرستد که بر سر عروس بگردد تا برکت آن به هر گوشه خانه ات برسد. و خداوند عروس را از جنون و خوره و پیسی امان دهد که به او رسند مادامی که در آن خانه است.
  •  سپس فرمود: یا علی! عروس را در هفته نخستین از خوردن شیرها و سرکه و گشنیز (سبزی اَمزِنا) و سیبِ ترش بازدار، زیرا که زهدان از این چار، سرد و نازاینده گردد؛ و بوریا در گوشه خانه به از زن نازاینده است. اگر عروس بر سرکه خوردگی خون حیض بیند هیچ گاه به خوبی از آن پاک نگردد. و گشنیز آن خون را در درونش بشوراند و زایمان را بر وی دشوار گرداند. و سیب ترش آن را از آمدن باز بدارد و بیماری بر وی گردد. سپس فرمود:
  • ای علی در هنگام جماع سخن مگو مبادا که فرزند گنگ و لال گردد.
  • و به عورت زن (در حین جماع) نگاه نکن که سبب نابینایی فرزند شود.
  •  و با شهوتِ زن دیگری در خاطرت با زنت جماع مکن که فرزند مخنّث آید.
  • و ایستاده با زنت جماع مکن که از کار خران است و اگر فرزندی آید در فراش، کمیز میزنده (یعنی دچار شب ادراری) شود.
  •  اول و میانه و آخر ماه مجامعت مکن که دیوانگی و خوره و گیجی به سوی فرزند شتابند.
  • بعد از ظهر جماع مکن که اگر فرزندی آورد قیچ (لوچ و دوبین) شود و شیطان به لوچ بودن انسان شاد است.
  • کسی که با زن خود در بستر، جنب است قرآن نخواند می ترسم آتشی از آسمان فرود آید و هر دو را بسوزاند.
  • جماع مکن جز آن که خودت دستمالی داشته باشی و زنت نیز پارچه دیگر که با یک پارچه خود را پاک مکنید که شهوت بر شهوت افتد و مایۀ دشمنی بین شما می شود و شما را به جدایی و طلاق می کشاند.
  • در شب عید فطر جماع مکن که اگر فرزندی آید بسیار شرور گردد
  •  در شب عید اضحی (قربان) جماع مکن که فرزند شش انگشت یا چهار انگشت آید.
  • زیرِ درخت باردار جماع مکن که فرزند جلاد و آدمکش و کدخدا آید.
  •  در مقابل آفتاب و نور آن جماع مکن مگر آن که هر دو با روپوش باشند که اگر فرزندی آید دائماً در سختی و فقر باشد تا بمیرد.
  • میان اذان و اقامه جماع مکن که اگر فرزندی آید خونخوار گردد.
  • اگر زنت باردار شد بی وضو با او جماع مکن که فرزند کوردل و بخیل آید.
  •  در نیمه شعبان جماع مکن که فرزندی شوم و با خالِ چهره آید.   
  •  دو روز به آخر ماه مانده با زنت جماع مکن که فرزندی گمرکچی و کمک کننده ظالم آید و جمعی از مردم بدست او هلاک شوند.
  • بر سر پشت بامها جماع مکن که فرزند منافق و ریاکار و بدعت گذار آید،
  •  چون قصد سفر داری در شبِ آن جماع مکن که فرزند ولخرج آید. رسول خدا این آیه را خواند: (ان المبذّرین کانو اخوان الشیاطین) (سوره اسراء/ 30 ) به راستی مبذرین برادران شیاطین باشند.
  • چون در سفر رفتی تا سه شب جماع مکن که فرزند کمک کننده ظالم و ستمگر بر علیه تو شود.
  • در ساعت اول شب با زنت جماع مکن که اگر فرزندی آید، بسا باشد که جادوگر و دنیا طلب درآید.
  •  ماه در محاق نباشد.
  •   و با شکم سیر جماع نشود.
  • (و اما اوقات مناسب برای نکاح)
  • یا علی شب دوشنبه ملازم جماع باش که اگر فرزندی آید حافظ قرآن و راضی به قسمت خدا باشد.
  • اگر شب سه شنبه جماع کنی و فرزندی آید پس از شهادت به شهادتین، شهادت روزی وی گردد و خداوند با مشرکان او را کیفر نکند و بوی دهانش خوش باشد و رحم دل و با سخاوت و پاک زبان از غیبت و دروغ و بهتان است.
  • اگر شب پنج شنبه جماع کنی و فرزندی آید حاکمی از حکّام گردد یا عالمی از علماء.
  • در روز پنج شنبه ظهر هنگامی که آفتاب در وسط آسمان است اگر جماع شود فرزند به دنیا آید تا پیر شود شیطان به او نزدیک نگردد و با فهم باشد و در دین و دنیا سلامت روزیش گردد.
  • اگر در شب جمعه با زنت جماع کنی و فرزندی آید سخنور و گویا و زبان آور شود.
  • اگر در روز جمعه پس از عصر باشد و فرزندی آید معروف و مشهور و دانشمند گردد.
  • اگر شب جمعه بعد از عشاء باشد امید فرزندی می رود که از ابدال باشد ان شاء الله.
  • ای علی! سفارش مرا نگاهدار چنانچه من از جبرئیل نگاه داشتم.


۱ نظر ۹۴/۰۱/۲۹
۲۷۸۶ بازديد

حکایتی شیرین از کتاب کلیله و دمنه

حضرت امام صادق علیه السلام در بیان حشر انسانهای بد سیرت در قیامت به صورتهاى گوناگون فرمود: "این همه حیوانات‏ مختلف، صورت و مثالِ اعمال و اخلاق انسان اند"(1)لذا در حقیقت کتابهایی مثل موش و گربه شیخ بهائی و کلیله و دمنه ابن مقفع و... در بیان احوالات و اخلاقیات انسان هستند، منتها در قالب داستان و در ظاهر حیوانات بروز کرده اند. بنابراین نباید به صرف داستان به این کتب نگاه کرد، بلکه باید خلق و خوهای حیوانی موجود در انسانها، و حالات و تطورات انسانی را در این داستانها یافت. 

یکی از داستان های کتاب شیرین کلیله و دمنه را (با تعدادی از تعلیقات حضرت علامه حسن زاده آملی) (2) تقدیم می کنیم که میتوانید در این داستان صفت حیوانی مکر و نکته های زیبای دیگری را بررسی کنید:

حکایت: [حیله کردن ماهى‌خوار بر ماهیان آبگیر]

آورده‌اند که ماهى‌خوارى بر لب آبى وطن داشت و به قدر حاجت ماهى مى‌گرفت روزگار در خصب و نعمت مى‌گذاشت. چون ضعف پیرى بدو راه یافت از شکار بازماند با خود گفت: دریغا عمر! که عنان گشاده رفت و از وى جز تجربت و ممارست عوضى نماند که وقت پیرى پایمردى یا دست‌گیرى تواند بود و امروز چون از قوّت بازماندم بناى کار خود بر حیلت مى‌باید نهاد و اسباب قوّت، که قوام معیشت بدان است، از این وجه بساخت. پس چون اندوهناک بر کران آب نشست.

پنج‌پایک (3) چون او را از دور بدید پیش آمد و گفت: تو را غمناک مى‌بینم.

جواب داد که، چگونه غمناک نباشم که مادّت معیشت من آن بود که هر روز یگان و دوگان ماهى مى‌گرفتمى و اگر بدان روزگار به سر مى‌بردمى، مرا سدّ رمق حاصل مى‌بود و در ماهى نقصان نمى‌بود. امروز دو صیّاد اینجا مى‌گذشتند و با یکدیگر مى‌گفتند: در این آبگیر ماهى بسیار است، تدبیر ایشان بباید کرد. یکى گفت: فلان جاى بیشتر است؛ چون از آن بپردازیم روى بدین جا نهیم. اگر حال چنین باشد مرا دل از جان شیرین بر باید گرفت و به رنج گرسنگى، بلکه بر تلخى مرگ دل بباید نهاد.

پنج پایک برفت و ماهیان را خبر کرد. جمله نزد او آمدند (4) و گفتند: المستشار مؤتمن (5)، ما با تو مشورت مى‌کنیم و خردمند در مشورت، اگرچه دشمن بود چیزى پرسند، شرط نصیحت فرونگذارد، خاصه در کارى که نفع آن بدو بازگردد و بقاى ذات تو به دوام تناسل ما متعلّق است، در کار ما چه صواب مى‌بینى؟

ماهى‌خوار گفت: با صیّاد مقاومت صورت نبندد و من در آن اشارت نتوانم کرد، لیکن در این نزدیکى آبگیرى دانم که آبش به صفا پرده‌ درتر از گریۀ عاشق است و غمّازتر از صبح صادق، چنانکه دانۀ ریگ در قعر آن بتوان شمرد و بیضۀ ماهى از فراز آن بتوان دید

إذا علتها الصّبا أبدت لها حبکا

 مثل الجواشن مصقولا حواشیها 

لا یبلغ السّمک المحصور غایتها

 لبعد ما بین قاصیها و دانیها (6) 

اگر بدان تحویل توانید کرد در امن و راحت و خصب و فراغت افتید. گفتند: نیکو راى است، لیکن بى‌ معاونت تو نقل ممکن نگردد.

گفت: دریغ ندارم، امّا مدّت گیرد و ساعت تا ساعت صیّادان بیایند و فرصت فائت گردد. و بسیار تضرّع نمودند و منّت‌ها تحمّل کردند تا بدان قرار داد که هر روز چند ماهى ببردى و بر بالایى که در آن نواحى بود بخوردى و دیگران در تحویل تعجیل و مسارعت مى‌نمودند و با یکدیگر پیش‌دستى و مسابقت مى‌کردند و او به چشم عبرت در سهو و غفلت ایشان مى‌نگریست و به زبان عظت (7) مى‌گفت که، هرکه به لاوۀ (8) دشمن فریفته شود و بر لئیم بد گوهر اعتماد روا دارد، سزاى او این است.

چون روزها بدان بگذشت، پنج پایک خواست که (او را) هم تحویل کند. ماهى‌خوار او را بر پشت گرفت و روى بدان بالا نهاد که خوابگاه ماهیان بود. پنج پایک چون از دور استخوان ماهیان بسیار دید دانست که حال چیست. اندیشید که خردمند چون دشمن را در مقام خطر بدید و قصد او در جان شیرین خود مشاهدت کرد، اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعى کرده باشد، چون بکوشد اگر پیروز آید نام گیرد و اگر به خلاف آن فتد، بارى حمیّت و مردانگى و شهامت او مطعون نگردد و با سعادت شهادت او را ثواب مجاهدت فراهم آید. پس خویشتن بر گردن ماهى‌خوار افکند و حلق او محکم بیفشرد، چنان‌که بیهوش گشت و یکسر به زیارت مالک (9) رفت.

پنج‌پایک سر خویش گرفت و پاى در راه نهاده تا به نزدیک بقیّت ماهیان آمد و تعزیت وفات یاران گذشته و تهنیت حیات باقى ایشان بگفت و از صورت حال اعلام داد.

همگنان شاد شدند و وفات ماهى‌خوار را عمرى تازه شمردند.

و إنّ حیاة المرء بعد عدوّه

 و إن کان یوما واحدا لکثیر (10) 

دمى آب خوردن پس از بدسگال

 به از عمر هفتاد و هشتاد سال

و این مثل بدان آوردم تا بدانى که بسیار کس به کید و حیلت خود هلاک شدند.

۰ نظر ۹۴/۰۱/۲۰
۴۰۷۰ بازديد

من نزد دل شکستگان هستم

الهى‏ هر که شادى خواهد بخواهد، حسن را اندوه پیوسته و دل‏ شکسته ده. که فرموده‏ اى:

انا عند المنکسرة قلوبهم (1)

( من نزد  دل شکستگان هستم)

الهى‏ دل چگونه کالایى است که شکسته‏ آن را خریدارى و فرموده ‏اى پیش دل‏ شکسته ‏ام. (2)

الهى‏ خوشا آنان که در جوانى شکسته‏ شدند که پیرى خود شکستگى است. (3)

الهى‏ شکرت که تا خودم را شناختم تن خسته و دل شکسته‏ دارم. (4)

دلا باید دهن را بسته داری

دلا باید تنت را خسته داری

که سالک را دهان بسته باید

تن خسته دل بشکسته باید (5)

۲ نظر ۹۳/۱۲/۱۷
۱۵۰۱ بازديد

پندی که گذشته تو به تو میدهد

متنی که مطالعه خواهید کرد، برگرفته از نامه عرفانی یکی از عرفای قرن نهم به یکی از شاگردان خود است که حاوی مضامین بسیار عالیه ای است. شاید بتوان گفت هر انسان بیداری که با جان خود این نوشته ها را دریابد، به فکر خویشتن می افتد و تحولی عظیم در او یافت می شود...

"اى ولى من! اى حبیب من! برادرِ گذشته تو حاضر است و به تو مى ‏گوید اگر بشنوى، و پند مى‏ دهد اگر دریابى، چه مى‏ گوید؟

مى‏ گوید: اى نور دیده من، اى راحت دل من، اى برادر بزرگ من، زینهار که جز کارى که بعد از مرگ تو را سود دهد نکنى، که من نیز چون تو بودم، همین هواها و رغبتها و امل‏ها که تو دارى داشتم، مرگ میان من و آنها حایل شد و اکنون سر و کارم با کردارهاى خود است، در پس دیوار برزخ تنها بمانده، برادر به کار خویش مشغول، فرزند به کام خود در کار، نه کسى را از من یاد و نه کسى مرا به فریاد مى ‏رسد، جز عمل‏هاى من مرا مونسى نیست، چه سود مرا که برادر در کار و فرزند به کام، چون من اینجا به خود درمانده ‏ام، اى کاش هرچه کردمى براى خود کردمى تا اکنون از آن برخوردمى. اى کاش، اى دریغ، 

«اى دریغا کز دریغا نیست سود».

اکنون تو اى برادر من، زندگانى خود را دریاب و همه آن در کار خویش کن، حالِ مرا وسیله اعتبار خویش ساز، یقین دان که چون من از تو کوچکتر بودم بمردم، تو هم جاوید نمانى، نصیب خود را از دنیا فراموش مکن، نصیب تو جز آن نیست که در قبر مونس تو و در عرصات دستگیر تو باشد، باقى نصیب دنیا است از تو، نه نصیب تو است از دنیا.

این است پندهاى برادر مرحوم که شما را مى‏ دهد، اگر نمى‏ شنوید چون ترجمان به شما رسانید همان است، به آن عمل کنید تا رستگار شوید؛ و السّلام علیکم و رحمة اللّه."

۴ نظر ۹۳/۱۲/۱۳
۱۴۸۶ بازديد

جوان قرآنی کیست؟

اگر در آیات و روایات وارده درباره جوان دقت کنیم به این مطلب بسیار مهم دست می یابیم که ممکن است شخصی از نظر سِنّی جوان باشد اما از نظر قرآن پیر و فرتوت، و یا شخصی از نظر سنّی پیر و فرتوت باشد و اما از نظر قرآن جوان. برای پیگیری این مطلب، نظرتان را به نکته ای از کتاب هزار و یک نکته حضرت علامه حسن زاده آملی جلب می کنیم:

" هر وقت به یاد اویى جوانى، 

الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة. 

اذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (کهف-11)

ترجمه: و به یاد بیاور آن زمان که آن جوانان به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا، به ما از نزد خویش بخشایشی ارزانی دار و برای ما در کارمان رشد را فراهم ساز.

فى الکافى عن الصادق (ع) انه قال لرجل ما الفتى عندکم فقال له الشاب فقال: لا، الفتى المؤمن ان اصحاب الکهف کانوا شیوخا فسماهم الله فتیة بایمانهم.

ترجمه: در کتاب کافی از امام صادق نقل شده است: امام صادق به مردی فرمودند: نزد شما چه کسی جوان است؟ آن مرد در جواب گفت: شابّ (کسی که از نظر سنّی در سنین جوانی است)، امام صادق فرمودند: خیر، جوان مؤمن است. اصحاب کهف (از نظر سنّی) پیر بودند، اما خداوند در قرآن به خاطر ایمانشان آنها را جوان نامید.

و العیاشى عنه (ع) مثله الا انه قال کانوا کلهم کهولا و زاد من آمن بالله و اتقى فهو الفتى (تفسیر الصافى)
ترجمه: عیاشی نیز از امام صادق همین حدیث را نقل کرده است اما (بدین صورت): که امام صادق فرمودند: همه ی اصحاب کهف (از نظر سنی) سالخورده و پیر بودند، اما هر کس ایمان به خدا آورد و تقوا پیشه کند او جوان است.

در دفتر دل در این معنى گفته‌ایم:

به بسم الله الرحمن الرحیم است 
که آن اصحاب کهف است و رقیم است 
بیا در کهف قرآن اى برادر 
به بین احوال انسان را سراسر

از این گنجینۀ سرّ الهى 
به وسع خویش یابى هر چه خواهى 
چو قدر خویشتن را ناشناسى 
به نعمتهاى ایزد ناسپاسى 
گمانم اینکه از فتیه چو خوانى 
مر آنان را جوانانى بدانى 
و لیکن گوش دل بگشا زمانى 
شنو از غائص بحر معانى 
امام صادق آن قرآن ناطق 
که فتیه بوده‌اند پیران صادق 
ولى از قدرت روحى ایمان 
بقرآن وصفشان آمد جوانان 
بیا پیر جوان مى‌باش اى پیر 
بیا روشن روان مى‌باش اى پیر 
تو هم اصحاب کهفى و رقیمى 
چو بسم الله الرحمن الرحیمى
۳ نظر ۹۳/۱۲/۰۱
۱۰۸۳ بازديد

از مصاحب ناجنس احتراز کنید

همنشین از همنشین خو میگیرد و بدان شناخته می شود، خوشا به حال آنکه مصاحب حق تعالی است و به قول فصیح لبید بن ربیعه صحابی: والمرء یصلحه القرین الصالح.

منبع: هزار و یک نکته، نکته 276، حضرت علامه حسن زاده آملی

۲ نظر ۹۳/۱۰/۲۷
۱۰۰۹ بازديد

اگر شیطان از بهشت اخراج شد، چگونه آدم و حوا را فریب داد؟!

امروز در حالی که در اینترنت به دنبال مطلبی بودم، به سوال یا (بهتر بگویم) اشکال جالبی برخوردم که نوشته شده بود:

"در یکی از ﻣﺪﺍﺭﺱ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ معلم در نمازخانه مدرسه درباره داستان آدم و حوا صحبت میکرده ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻤﺶ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﻣﮕﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺳﺠﺪﻩ ﻧﮑﺮﺩ، ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﮑﺮﺩ؟ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ: ﺑﻠﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ است. ﺷﺎﮔﺮﺩ ﮔﻔﺘﻪ: ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺸﻮﺩ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺍ ﺭﺍ ﮔﻮﻝ ﺑﺰﻧﺪ ﺗﺎ درخت (سیب) ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﻧﺪ؟ ﻣﻌﻠﻢ ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ..."

بعد متوجه شدم ایشان چون قابلیت نداشتند وارد خانواده بزرگ اسلام شوند، فرمایشات ناخوشایندی هم فرموده بودند که مشکل در اینجاست که بدون تحصیل و زحمت کشیدن و تلاش کردن، و به صرف شنیدن یک حرف یا ظاهر یک موضوع، قضاوت کرده بودند.

در جواب از این سوال، اول مقدمه ی مهمی را عرض میکنم:

شما وقتی میخواهید معمولاتی که در ذهنتان هست را به دیگران ارائه کنید، از الفاظ استفاده میکنید و الفاظ مرتبه تنزل یافته آن معنای موجود در ذات شمایند. الفاظ روزنه هایی برای رسیدن به آن معنای حقیقی موجود در ذهن شما هستند. در قرآن هم همین نکته صادق است، یعنی باید از الفاظ رد شد و به حقیقت معنا نزدیک شد. با توجه به این روایت که قرآن دارای هفتاد بطن(1) است متوجه میشویم که ممکن است امام معصوم یک لفظ در آیه را برای شخصی به یک صورت و برای شخص دیگر، به یک صورت دیگر معنا کند و هر دو هم حق باشد چرا که قرآن دارای بطون است. مثلا در آیه (و جعلنا من الماء کل شی حی)(2) (ما حیات همه چیز را به وسیله آب قرار دادیم)، میتوان "ماء" را به معنای آب گرفت اما یکی از بطون معانی آن، علم است و هر دو معنا هم حق است و حتی معانی دیگری را هم ذکر کردند و آنها هم صحیح است و هر کدام به نحوی حکایت از معنای حقیقی دارند، لذا در هر معنای قرآن نباید متوقف شویم و بالاتر برویم که به فرموده امام امیرالمومبن علی وصی علیه السلام: بخوانید و بالا بروید. (اقرا و ارق) (3)

برگردیم به جواب دادن به سوال. نکته بالا را مد نظر داشته باشید. اگر چه بحث از ابلیس ابلیسی است و بحث از شیطان، شیطانی!، اما وارد جواب میشویم، البته در جواب دادن از بحثهای علمی سنگین مثل معنای بهشتی که آدم در آن بود، یا حقیقت داستان آدم و حوا چیست؟ و...، بحثی نمی کنیم و فقط با ظاهر عبارات قرآن پاسخ میدهیم:

اگر این بزرگواری که این سوال را مطرح کردند، در آیات قرآن دقت میکردند متوجه اشتباه خود میشدند. تمام اشتباه ایشان، توجه نکردن به دو لفظ "ابلیس و شیطان" است. در قرآن کریم، وقتی که سخن از سجده نکردن به آدم و رجیم شدن می آید، لفظ ابلیس آمده است، اما آنجا که بحث از ضلالت و گمراه کردن آدم و هبوط آدم از بهشت است، لفظ شیطان آمده است. برای توضیح بیشتر عرض میکنیم:

شیطان از ماده "شطن" به معنای دوری و مخالفت است و به هر موجود طغیانگر و مخالف، لفظ شیطان اطلاق میشود و شیطان اسم جنس و مفهومی عام است، اما ابلیس یک موجود خاص و یک شخص است که به آدم سجده نکرد. به تعبیری هر ابلیسی شیطان هست اما هر شیطانی ابلیس نیست و ابلیس که بنابر ظاهر قرآن از جن بود (کهف،50) یکی از شیاطین است (ینابراین آیه: وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ (4) که تصریح دارد شیاطین هم جن هستند هم انسان).

به عنوان نمونه آیات سوره اعراف را که مبسوط ترند مطرح می کنیم. با توجه به توضیح فوق، مقام به کارگیری ابلیس و شیطان را در آیات مشاهده کنید:

وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْ‌نَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ ﴿١١﴾قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْ‌تُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ‌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ‌ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ﴿١٢﴾ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ‌ فِیهَا فَاخْرُ‌جْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِ‌ینَ ﴿١٣﴾ قَالَ أَنظِرْ‌نِی إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿١٤﴾ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِ‌ینَ ﴿١٥﴾ قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَ‌اطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ﴿١٦﴾ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَ‌هُمْ شَاکِرِ‌ینَ ﴿١٧﴾ قَالَ اخْرُ‌جْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَّدْحُورً‌ا ۖ لَّمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکُمْ أَجْمَعِینَ ﴿١٨﴾

تا اینجا که بحث سجده نکردن و هبوط است، بحث از "ابلیس" که یک موجود خاص است میباشد. اما از این جا به بعد لفظ "شیطان" که معنای اعم دارد و به هر موجود سرکش و مخالف گفته میشود، مطرح میشود:

وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَ‌بَا هَـٰذِهِ الشَّجَرَ‌ةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿١٩﴾ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِ‌یَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَ‌بُّکُمَا عَنْ هَـٰذِهِ الشَّجَرَ‌ةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ ﴿٢٠﴾ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ ﴿٢١﴾ فَدَلَّاهُمَا بِغُرُ‌ورٍ‌ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَ‌ةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَ‌قِ الْجَنَّةِ ۖ وَنَادَاهُمَا رَ‌بُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَن تِلْکُمَا الشَّجَرَ‌ةِ وَأَقُل لَّکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿٢٢﴾

در سایر آیات قرآن هم که درباره این قضیه است، الفاظ به همین صورت آمده اند. (برای لفظ "ابلیس" به آیات بقره-34، اعراف-11، حجر-31، حجر-32، اسراء-61، کهف-50، طه-116، ص-74، ص-75 مراجعه کنید و برای لفظ "شیطان" آیات بقره-36، اعراف-20، اعراف-22، طه-120 را ملاحظه بفرمایید.)

این جواب ما به ایشان است.

اما سوال این است که این چه شیطانی است که آدم را (به ظاهر) اغوا کرد؟ شیطانی که آدم و حوا را در بهشت اغوا کرد، میتواند معانی مختلفی داشته باشد و همه هم با توجه به مقدمه ای که ذکر شد، حق اند. که مثلا حضرت علامه حسن زاده در  کتاب "عیون مسائل نفس" (5) هفت معنا را برای شیطان ذکر میکنند، چرا که پیامبر و ائمه اطهار معانی مختلفه ای در روایات برای شیطان نام بردند که یکی از آنها هوای نفس است.

    هواى‏ نفس‏ انسانى است شیطان‏           بغیر از نفس انسان کیست شیطان؟

البته ممکن است در روایات یا کلام بزرگان گاهی لفظ ابلیس مجازا به معنای شیطان به کار برود.

نکته ای را که لازم میبینم در پایان ذکر کنم این است که ممکن است کسی بگوید از کجا معلوم که منظور از شیطان در آیات بالا ابلیس نباشد؟ گوییم حتی اگر لفظ شیطان  در آیات به معنای ابلیس هم باشد، مشکلی ندارد و شاید حتی بزرگانی شیطان در آیات را به معنای ابلیس بگیرند و باز هم تناقضی نباشد، چرا که باید معنای بهشت و جهنم آدم معلوم شود، معنای هبوط فهمیده شود و... که نیاز به بحث علمی دارد. اما به هر حال همانطور که در ظاهر قرآن هیچ تناقضی نیست (که در تفاوت لفظ ابلیس و شیطان ذکر کردیم) قطعا در باطن آن هم تناقضی نیست و چه بسا کسی معنای باطنی لفظ شیطان را در آیات به معنای ابلیس هم بگیرد و تناقضی پیش نیاید و (با توجه به مقدمه) همه معانی حق باشند.

فعلا همین معنای ظاهری برای جواب دادن این مستشکل محترم، کافی است اگر ان شاءالله طالب حقیقت باشند نه به دنبال عناد و دشمنی. ایشان باید بدانند که تمام اشکالاتشان جواب دارد و کسی که به حقیقت، طالب حقیقت باشد، بی حقیقت نمی ماند و به حقیقت نایل می شود، اما کسی که فقط دنبال عناد و دشمنی است، هرگز به حقیقت نمیرسد چون اصلا حقیقت را نمی خواهد.

---------------------------------

حال که این قدر درباره ابلیس و شیطان و آدم و حوا بحث کردیم، خوب است یک نکته اخلاقی هم از این داستان بیاموزیم که در حقیقت داستانهای قرآن شرح حالات و تطوّرات انسان اند، حضرت علامه حسن زاده آملی در "کتاب نور علی نور" آورده اند:

"تعبیر حضرت آدم صفى مؤدّب به آداب اللّه چنین است: رَبَّنا ظَلَمْنا أنْفُسَنا وَ انْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین‏. و ابلیس‏ بى‏ ادب مى‏ گوید: فَبِما أغْوَیْتَنى لَأقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم. آن فرخنده آیین ظلم را به خود نسبت مى ‏دهد و این کافر، کیش اغوا را به حق تعالى." (6)

و در کتاب شریف الهی نامه: الهى‏ حسن‏ زاده چگونه دعوى بى‏ گناهى کند که آدم و حوازاده است نه ملک و چگونه از آمرزش تو ناامید باشد که ربنا ظلمنا گو است نه بما اغویتنى‏. (7)

**************

پی نوشتها:

1. عن رسول الله (ص): انّ للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطناً، الی سبعه ابطن أو الی سبعین بطناً. (تفسیر المیزان، جلد1، صفحه53)

2. سوره انبیاء، آیه 30

3. و اعْلَم أنَّ درجاتِ الجَنَّةِ على عَدَدِ آیات القُرآنِ، فَإذا کانَ یَوْمُ القِیامَةِ یُقال لِقارِئ القُرآنِ‏: اقْرَأ وارْقَ‏ (من لا یحضره الفقیه، جلد2، صفحه627)

4. سوره انعام، آیه112

5. عین 31 از کتاب سرح العیون فی شرح العیون
6. نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور، صفحه 94

7. الهی نامه، صفحه 75
۴۱ نظر ۹۳/۰۶/۱۳
۱۴۶۶۵ بازديد