۱۰۰ مطلب با موضوع «نکته» ثبت شده است

دستور خداوند به دنیا

حدیث قدسی:

یا دنیا! اخدمی من خدمنی و اتعبی من تبعک؛
ای دنیا! به کسی که به من خدمت می­کند، خدمت کن و کسی که دنبال تو می ­آید را خسته کن!

۱ نظر ۹۴/۰۹/۱۷
۱۰۳۹ بازديد

دشمن ترین دشمنان

سعدی در باب هفتم گلستان گوید : بزرگی را پرسیدم از معنی این حدیث که "اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک" ؟
 گفت به حکم آنکه هر آن دشمنی را که بر وی احسان کنی دوست گردد، مگر نفس را که هر چند مدارا بیشتر کنی مخالفت زیاده کند.

۰ نظر ۹۴/۰۹/۰۴
۷۵۶ بازديد

تفاوت تألیف و تصنیف

تألیف کتابی است که مولف فقط مطالبی را از مواضع متفرقه در آن جمع کرده و بین آنها الفت ایجاد می کند بی آنکه در آن از خود تحقیقات و مطالب علمی داشته باشد ، اما تصنیف آن است که فراهم کننده آن مطالب ، مطالب علمی و تححقیقات و نتایج افکار و معلومات خود را بیاورد. در عین حال باید توجه داشت که رابطه منطقی میان تألیف و تصنیف از میان نسب أربعه در علم منطق ، عموم و خصوص مطلق است.

۰ نظر ۹۴/۰۸/۳۰
۸۵۸ بازديد

قرار گرفتن کتب ادعیه در متون درسی حوزه علمیه (علامه حسن زاده آملی)

امید آنکه در حوزه هاى علمیه صحف  ادعیه و اذکار که از ائمه اطهار ما صادر شده اند و بیانگر مقامات  و مدارج و معارج انسانند از متون کتب درسى قرار گیرند و در محضر کسانى که زبان فهم و اهل دعا و سیر و سلوکند و راه رفته و راه نمایند درس خوانده شوند.

در نظر این کمترین اول (مفتاح الفلاح شیخ بهائى) , و پس از آن (عده الداعى ابن فهد حلى) , و بعد از آن (قوت  القلوب   ابوطالب مکى) و سپس (اقبال  سید بن طاوس) و در آخر انجیل اهل بیت و زبور آل محمد (صحیفه کامله سجادیه) در عداد کتب  درسى در آیند که نقش خوبى در احیاى معارف  اصیل اسلامى است.

البته فهم و تعلیم و تعلم آنها بدون معرفت  به علوم ادبى و معارف  نقلى و عقلى و عرفانى صورت پذیر نیست, از تو حرکت و از خدا برکت {لیس للانسان الا ما سعى}. و شک نیست  که نیل بدین معارف نورى الهى از بسیار مباحث رائج و دارج, به مراتب مفیدتر است بلکه به نسبت و قیاس در نمى آید, آن کجا و این کجا.

معلم بزرگ آیه الله مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى که به فرموده بعضى از مشایخ ما سیصد تن از اولیاء الله در محضر انور او تربیت شده اند، مى فرمود: کتاب (مفتاح الفلاح  شیخ بهائى) براى عمل کردن خوب است. ششمین کتاب جامع عظیم الشأن ( کافى ثقه الاسلام کلینى) کتاب  دعا است  در شصت  باب, حدافل چهارصد حدیث از وسائط فیض الهى که هر باب آن درى به روضه رضوانست, و هر حدیث آن شاخه اى از شجره طوباى ایمان. تا چه رسد به جوامع کبار از قبیل (وافى)  و (بحار الانوار)  و (عوالم)  و (فصل الخطاب) و نظائر آنها.  جزء دوم مجلد نوزدهم ( بحار )  صد و سى و یک باب و خاتمه, در اذکار و ادعیه است که چندین برابر کتاب (  کافى )  یاد شده است. علاوه اینکه در کتب و ابواب دیگر ( کافى )  و ( بحار ) نیز به مناسباتى در ادعیه و اذکار احادیثى روایت  شده است.


۱ نظر ۹۴/۰۸/۲۸
۹۰۱ بازديد

از تو حرکت از خدا برکت

مطلبی بسیار گرانقدر و ارزشمند را فارابی در رساله اطلاعات عقل ، و ملاصدرا در اسفار  عنوان فرموده اند که شاءنیت و قابلیت نفس این است که عاقل و مدرک همه موجودات گردد و علم بدان ها تحصیل کند.
 و شاءن همه موجودات نیز این است که معقول و معلوم وی گردند ، پس از تو حرکت و از خدا برکت!
 علاوه این که فارابی را کلامی کوتاه و بسیار بلند است قریب به این مفاد و مضمون که هیچ نبودی و هیچ نداشتی و اکنون این همه سرمایه داری ، حالا که بال و پر در آوردی چرا به سوی بالاتر پرواز نمی کنی ؟
 یعنی هرگاه عقل هیولانی هیچ ندانی به مقام عقل بالفعل رسید که دانا و خوانا و گویا و شنوا شده است ، هر گاه این عقل بالفعل بدین مرتبه رسیده عالمی بوالعجب گردد و به مراتب و درجاتی فوق العاده رسد ، چه جای استبعاد؟ و ان لیس للانسان الا ما سعی .
۳ نظر ۹۴/۰۸/۲۲
۱۰۳۱ بازديد

خویشتن را در ادراک معقولات به سختی انداز

قال رسول الله صلی الله علیه و آله:

یا علی اذا عنی الناس انفسهم فی تکثیر العبادات و الخیرات فانت عن نفسک فی ادراک المعقولات حتی تسبقهم.

ترجمه:

پیامبر اکرم فرمودند:

ای علی، هنگامی که مردم با زیادی عبادات و کسب ثواب فراوان خود را به سختی می اندازند، تو خویشتن را در ادراک معقولات به سختی  انداز تا از آنها پیشی گیری.

۱ نظر ۹۴/۰۷/۲۵
۹۵۸ بازديد

من عرف نفسه فقد عرف ربه

حضرت علامه حسن زاده آملی: 

آن که در اعضاء و جوارح آشکار و پنهانش به خوبی عمیق و دقیق شود و به ویژه اگر در علم شریف تشریح دست داشته باشد، هر یک را با صنعی پیراسته و اندازه ای بایسته و شکلی شایسته و زیبایی ای دلخواسته و نظمی آراسته به شگفتی تمام تماشا می کند، و به یقین اذعان می نماید بِه از آن که هستند تصوّر شدنی نیست.

 آن گاه هر فعلی از افعال خود را به قوّه ای خاص و عضوی به خصوص اِسناد دهد. و گاهی در مقام اسناد بدان ها اشارت کند که مثلاً: با این دو دیده ام و شنیده ام، و دست بر چشم و گوش خود نهد، و در عین حال با اندک التفاتی اعتراف کند که هیچ یک در فعل خود استقلال وجودی ندارد، چنان که مرده ای را می نگرد که همه ی اندام او به جای خوداند، ولی آثار زنده ندارند، بلکه پس از چندی از یکدیگر گسیخته شوند و زیبایی خود را از دست دهند و تباه گردند، به حدّی که آن پیکر سبب انس و الفت، موجب خوف و نفرت شده است. لذا ایجاد افعال و آثار را از دیگری یابد، و میان ایجاد و اِسناد فرق گذارد، که ایجاد از گوهری به نام نفس و روح است و اِسناد به قُویا و اعضاء، و کثرتش را به یک وحدت استوار، و در فعل به اختیار یابد، نه کثرتی که یکی جابر و دیگران مجبورند، بلکه یکی رب و دیگران مربوبند. و نه کثرتی که هر یک متفرّد در افعال و ممتاز و منحاز از دیگری به استقلال است، بلکه یکی مطلق و دیگران مقیّد و شئون اویند. و نه وحدتی که منکر کثرت و مجالی و مظاهر نفس شود، زیرا که ربّ بی مظاهر را معنی نبود.

لاجرم وجود اعضاء و قوا را به لغو و فضول نسبت نکند بلکه حق داند و با نبودن یکی از آن ها نفس را در کارش مختل یابد، امّا وحدت در کثرت و کثرت در وحدت بیند، وحدتی قاهر و محیط و کثرتی مقهور و محاط.

پس سفری از خود به نظام احسن هستی کند، و به توحید حقیقی قرآنی که غایت آمال عارفان است رسد، و به لطیفه ی «بِحَولِ للهِ وَ قُوَّتِهِ» در مقام ایجاد، و «اَقُومُ وَ اَقعُد» در مرتبت اِسناد پی برد.

و از این جا جبری را به افراط و تفویضی را به تفریط ژاژخای یابد، و حکم عدل امر بین الامرین را بر جان و دل نشاند، و به حق بودن کلمات نوری وجودی و قیام آن ها به ربّ مطلق و معیّت قیّومیّه ربّ مطلق بر آن ها آگاه گردد، و به سرّ «الحمد للهِ رَبِّ العَالَمِین» واقف، و به معرفت اثر بسیار بسیار نفیس: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ رَبَّه » عارف شود.

۱ نظر ۹۴/۰۷/۰۸
۱۰۷۱ بازديد

خنک آن حاجی که ناجی است

وبلاگ قاصدون حادثه اسفبار منا را به مسلمانان عزیز تسلیت عرض می کند.

الهی ، خانه کجا و صاحب خانه کجا ؟ طائف آن کجا و عارف این کجا ؟ آن را سفر جسمانی است و این روحانی ؛ آن برای دولتمند است و این برای درویش ؛ آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را ؛ آن ترک مال کند و این ترک جان ؛ سفر آن ماه مخصوص است و این را همه ماه ، و آن را یک بار است و این را همه عمر ؛ آن سفر آفاق کند این سفر انفس ؛ راه آن را پایان است و این را نهایت نبود ؛ آن می رود که برگردد و این می رود که از او نام و نشانی نباشد ؛ آن فرش پیماید و این عرش ؛ آن مُحرِم می شود و این مَحرَم ؛ آن لباس احرام می پوشد و این از خود عاری می شود ؛ آن لبّیک می گوید و این لبّیک می شنود ؛ آن تا به مسجدالحرام رسد و این از مسجد اقصی بگذرد ؛ آن استلام حجر کند و این انشقاق قمر ؛ آن را کوه صفاست و این را روح صفا ؛ سعی آن چند مرّه بین صفا و مروه است و سعی این یک مرّه در کشور هستی ؛ آن هروله می کند این پرواز ؛ آن مقام ابراهیم طلب کند و این مُقام ابراهیم ؛ آن آب زمزم نوشد و این آب حیات ؛ آن عرفات بیند و این عَرَصات ؛ آن را یک روز وقوف است و این را همه روز ؛ آن از عرفات به مشعر کوچ کند و این از دنیا به محشر ؛ آن درک منا آرزو کند و این ترک تمنّا را ؛ آن بهیمه قربانی کند و این خویش را ؛ آن رمی جَمَرات کند و این رجم هَمَزات ؛ آن حلق رأس کند و این ترک سر ؛ آن را « لا فُسوقَ و لا جِدالَ فِی الحَجّ » است و این را « فی العمر» ؛ آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین ؛ لاجرم آن حاجی شود و این ناجی ؛ خنک آن حاجی که ناجی است!

۱ نظر ۹۴/۰۷/۰۲
۷۱۲ بازديد

سبب تأخیر استجابت دعای مؤمن

حق تعالی می فرماید که ای بنده من، حاجت تو را در حالت دعا و ناله زود برآوردمی، اما در اجابت جهت آن تاخیر می افتد تا بسیار بنالی که آواز و ناله تو مرا خوش می آید.

مثلا دو گدا بر در شخصی آمدند؛ یکی مطلوب و محبوب است و آن دیگر عظیم مبغوض است، خداوند خانه گوید به غلام که زود، بی تاخیر، به آن مبغوض نان پاره بده تا از در ما زود آواره شود؛ و آن دیگر را که محبوب است وعده دهد که هنوز نان نپخته اند، صبر کن تا نان برسد.

ناله مؤمن همی داریم دوست

گو تضرع کن، که این اعزاز اوست

خوش همی آید مرا آواز او

وان (خدایا) گفتن و آن راز او

پیش شاهد باز چون آید دوتن

آن یکی کمپیر و آن یک خوش ذقن

 هر دو نان خواهند، او زوتر فطیر

آرد و کمپیر را گوید که گیر

 وان دگر را که خوش استش قد و خد

کی دهد نان؟ بل به تأخیر افکند

 گویدش بنشین زمانی بی گزند

که به خانه نان تازه می پزند

 چون رسد آن نان گرمش بعد کد

گویدش بنشین که حلوا می رسد

هم بدین فن دار دارش می کند

وز ره پنهان شکارش می کند

که مرا کاری است با تو یک زمان

منتظر می باش، ای خوب جهان

مثل آن کمپیر دان بیگانگان

شاهد خوشروی مثل مؤمنان

۱ نظر ۹۴/۰۶/۲۹
۹۷۷ بازديد

چرا پس از چندین هزار سال همچنان مردم دنبال دعوت پیامبران می روند؟

حضرت علامه شعرانی در تفسیر سوره بقره:

 چرا مردم، چند هزار سال به خودى خود دنبال آن دعوت‏ها (دعوت پیامبران) مى‏ روند و از دین آنها دست برنمى ‏دارند؟

چون احساساتى در قلوب مردم هست که فقط انبیا آنها را متنبه مى ‏سازند و تخم‏ هایى خداوند در دلها کشته و آنها تربیت مى‏ نمایند تا به گل و میوه رسد و چنان نیست که چیزى برخلاف فطرت و طبیعت بر مردم تحمیل کنند. نظیر اینکه تا طفل متولد شود پستان در دهانش بگذارند مى‏ مکد چون استعداد و رغبت به شیر را خداوند در طبیعت طفل قرار داده و پستان محرک این استعداد است و اگر این میل در طفل نبود، قهر و جبر او محال بود و همچنین میل به آب و سبزه و درخت در قلب انسان او را وادار به زراعت مى‏ کند و میل به مال آن را قوت مى‏ دهد و جوانى را که پدرش به این کارها عادت دهد حسب فطرى او را تربیت کرده. همین‏طور در فطرت انسان اقرار به خداوند متعال، و وجود دار مکافات و حسن کارهاى ممدوح و قبح افعال زشت مخمر شده. (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها) است، مگر اینکه به واسطه عوارضى، این فطرت از کسى سلب شود. و به واسطه دعوت انبیا این حس زنده مى ‏شود، مگر کسى که فطرتش برگشته و عادات سوء طبیعتش را تغییر داده.

و وقتى دین در قلوب‏ زنده شد و مردم به آن تنبیه شدند، هزاران سال باقى مى‏ ماند، چون امرى مخالف با طبعشان نیست و اگر قسرى بود قسر دائم (1) محال بوده و ممکن نبود مردم را مجبور به دین کرد و اینکه مشاهده مى‏ شود بسیارى از دیانات باطله و منسوخه مانند بودایى‏ و بت پرستى ‏ها و یهود و نصارى هنوز باقى است نه به واسطه خرافات آن هاست بلکه چون در خلال مطالب باطله بسیارى مواعظ و نصایح و حکم و آداب موجود است و آنها این ادیان را نگه داشته و سایر خرافات بالتبع مانده، حتى در کتب بت ‏پرستان- آنچه براى ما نقل شده و تا مقدارى که دیده‏ ایم- بسیار حکمت ‏ها هست.

حاصل کلام اینکه قبول دعوت انبیا منوط به این است که فطرت طیبه و غریزه انسانى به واسطه شرارت‏ها و عادات رذیله تغییر پیدا نکرده باشد و الا تأثیر موعظه محال است.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ‏

۰ نظر ۹۴/۰۵/۱۸
۶۸۴ بازديد