۱۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علامه حسن زاده» ثبت شده است

رمان و قصه های باطل نخوانید

حضرت علامه حسن زاده آملی یکی از عهدهایی را که شیخ الرئیس ابن سینا با خود بسته است را ذکر میکنند:

 "یکى از عهدهاى شیخ رئیس در رساله عهدش این است که رمان و قصه هاى باطل نخواند. حرفها و افسانه هاى باطل ذهن را کج و معوج مى کند و نفس را از درست اندیشى و درست یابى عدول مى دهد و منحرف مى گرداند." (1)

حضرت علامه در جای دیگر می فرمایند:

"یکى از رساله ‏هاى شیخ رئیس ابو على سینا، رساله عهد او است، در آن رساله با خدایش پیمان بسته است که مقالات و رمان‏ها و افسانه‏ هاى هرزه نخواند، که رمانِ‏ مسموم و آلوده، رهزن درست‏ اندیشى انسان مى‏ گردد، حتى در خوابهاى انسان اثر مى‏ گذارد، که انسان خواب‏هاى آشفته مى‏ بیند." (2)

۱۰ نظر ۹۴/۰۱/۰۲
۱۴۱۵ بازديد

فیلم، مقام معنوی حضرت زهرا در بیان علامه حسن زاده آملی

درباره عظمت معنوی حضرت زهرا سلام الله علیها، قسمتی از فیلم سخنرانی حضرت علامه حسن زاده آملی را آماده کرده ایم. متن دو قسمت از این سخنرانی را تقدیم می کنیم:

حضرت علامه حسن زاده آملی در ابتداء درباره درجات قرآن می فرمایند:

"جناب امیرالمومنین به پسرش محمد بن حنفیه فرمود: پسر من، مبادا روز و شب بر تو بگذرد، در محضر قرآن نباشی، و لو پنجاه آیه، و بدان که عدد درجات بهشت به عدد آیات قرآن است و در روز قیامت (تا چه پایه بهشتی هستی؟ تا چه پایه؟ ملاک را، کارنامه از اینجا را با خود می بری) به تو میگویند "اقرأ و ارق" بخوان و بالا برو. هر اندازه خواندی، هر اندازه اهل قرآنی، هر اندازه که این حقایق در شما پیاده شد، به همان اندازه اهل درجات بهشتی."

واعْلَم أنَّ درجاتِ الجَنَّةِ على عَدَدِ آیات القُرآنِ، فَإذا کانَ یَوْمُ القِیامَةِ یُقال لِقارِئ القُرآنِ‏: اقْرَأ وارْقَ‏ (1)
بدان درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است،در روز قیامت به قاری قرآن گفته میشود:
 بخوان و بالا برو.

حضرت علامه، سپس درباره مقام معنوی حضرت زهرا سلام الله علیها میفرمایند:

"نگاه بفرمایید در تعقیبات نماز ظهر (کتاب) فلاح السائل سید بن طاووس، حضرت بی بی، عصمه الله الکبری می گوید، الهی شکرت که مرا در هیچ مرحله قرآن معطّل نگذاشتی!."


دعای حضرت زهرا در تعقیب نماز ظهر به نقل از کتاب فلاح السائل سید بن طاووس:

هُوَ سُبْحَانَ ذِی الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِیفِ سُبْحَانَ ذِی الْجَلَالِ الْبَاذِخِ الْعَظِیمِ سُبْحَانَ ذِی الْمُلْکِ الْفَاخِرِ الْقَدِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بِنِعْمَتِهِ بَلَغْتُ مَا بَلَغْتُ مِنَ الْعِلْمِ بِهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ وَ الطَّاعَةِ لِأَمْرِهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَجْعَلْنِی جَاحِدَةً لِشَیْ‏ءٍ مِنْ کِتَابِهِ وَ لَا مُتَحَیِّرَةً فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِه... (2)

** مشاهده فیلم **

۲ نظر ۹۳/۱۲/۲۷
۱۲۳۹ بازديد

غزل آستانه عشق (علامه حسن زاده آملی) با نوای دلنشین استاد صمدی آملی

اى نبُرده بکوى دلبر راه

سوزى از شعْله‌هاى حسرت و آه 

لذّت ار هست عاشقان دارند

 از لقاى جمال آن دلخواه 

چه جمالى که پرتوى از وى

 به تجلّى در آمد و شُد ماه 

اى فرومانده از مقاماتت

 اى ز جاهت فتاده اندر چاه 

همه عالم بذات تو جمع است

 تو نه اى از جهان خود آگاه 

بمجاز این سخن نمیگویم

 بحقیقت نگفته‌اى اللّه 

اى گرفتار نفس دون تا کى

 بایدت بود سخرۀ افواه 

واى بر تو اگر رها نشوى

 از کف این ستمگر گمراه 

آگه از درد خویشتن گردى

 چو رسیده است پیک حق ناگاه 

گر نهى سر به آستانۀ عشق 

ناامیدى ندارد این درگاه 

حسن از فطرت خُدادادش

سخن نغز گوید و کوتاه

***

دریافت غزل آستانه عشق با نوای دلنشین استاد صمدی آملی 

۴ نظر ۹۳/۱۲/۱۹
۱۹۹۳ بازديد

من نزد دل شکستگان هستم

الهى‏ هر که شادى خواهد بخواهد، حسن را اندوه پیوسته و دل‏ شکسته ده. که فرموده‏ اى:

انا عند المنکسرة قلوبهم (1)

( من نزد  دل شکستگان هستم)

الهى‏ دل چگونه کالایى است که شکسته‏ آن را خریدارى و فرموده ‏اى پیش دل‏ شکسته ‏ام. (2)

الهى‏ خوشا آنان که در جوانى شکسته‏ شدند که پیرى خود شکستگى است. (3)

الهى‏ شکرت که تا خودم را شناختم تن خسته و دل شکسته‏ دارم. (4)

دلا باید دهن را بسته داری

دلا باید تنت را خسته داری

که سالک را دهان بسته باید

تن خسته دل بشکسته باید (5)

۲ نظر ۹۳/۱۲/۱۷
۱۵۰۳ بازديد

روضه حضرت زهرا از زبان علامه حسن زاده آملی

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها از زبان حضرت علامه حسن زاده آملی:

۳ نظر ۹۳/۱۲/۱۲
۱۹۲۹ بازديد

کیفر سوء ظن به علمای دین

من فرصت را اینجا غنیمت مى‌شمرم و طلاب علوم دینى را که مانند خود من بکمال علم نرسیده بر حذر مى‌دارم که هرگز سوء ظن به بزرگان علماى دین نبرند که کمترین کیفر این عمل محرومیت از فیض علوم آنها هست. زهى شقاوت که کسى به بزرگان علماى دین بدبین باشد و سخنان آنان را به بى‌اعتنایى نگرد.
۲ نظر ۹۳/۱۲/۱۰
۱۰۴۲ بازديد

جوان قرآنی کیست؟

اگر در آیات و روایات وارده درباره جوان دقت کنیم به این مطلب بسیار مهم دست می یابیم که ممکن است شخصی از نظر سِنّی جوان باشد اما از نظر قرآن پیر و فرتوت، و یا شخصی از نظر سنّی پیر و فرتوت باشد و اما از نظر قرآن جوان. برای پیگیری این مطلب، نظرتان را به نکته ای از کتاب هزار و یک نکته حضرت علامه حسن زاده آملی جلب می کنیم:

" هر وقت به یاد اویى جوانى، 

الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة. 

اذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (کهف-11)

ترجمه: و به یاد بیاور آن زمان که آن جوانان به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا، به ما از نزد خویش بخشایشی ارزانی دار و برای ما در کارمان رشد را فراهم ساز.

فى الکافى عن الصادق (ع) انه قال لرجل ما الفتى عندکم فقال له الشاب فقال: لا، الفتى المؤمن ان اصحاب الکهف کانوا شیوخا فسماهم الله فتیة بایمانهم.

ترجمه: در کتاب کافی از امام صادق نقل شده است: امام صادق به مردی فرمودند: نزد شما چه کسی جوان است؟ آن مرد در جواب گفت: شابّ (کسی که از نظر سنّی در سنین جوانی است)، امام صادق فرمودند: خیر، جوان مؤمن است. اصحاب کهف (از نظر سنّی) پیر بودند، اما خداوند در قرآن به خاطر ایمانشان آنها را جوان نامید.

و العیاشى عنه (ع) مثله الا انه قال کانوا کلهم کهولا و زاد من آمن بالله و اتقى فهو الفتى (تفسیر الصافى)
ترجمه: عیاشی نیز از امام صادق همین حدیث را نقل کرده است اما (بدین صورت): که امام صادق فرمودند: همه ی اصحاب کهف (از نظر سنی) سالخورده و پیر بودند، اما هر کس ایمان به خدا آورد و تقوا پیشه کند او جوان است.

در دفتر دل در این معنى گفته‌ایم:

به بسم الله الرحمن الرحیم است 
که آن اصحاب کهف است و رقیم است 
بیا در کهف قرآن اى برادر 
به بین احوال انسان را سراسر

از این گنجینۀ سرّ الهى 
به وسع خویش یابى هر چه خواهى 
چو قدر خویشتن را ناشناسى 
به نعمتهاى ایزد ناسپاسى 
گمانم اینکه از فتیه چو خوانى 
مر آنان را جوانانى بدانى 
و لیکن گوش دل بگشا زمانى 
شنو از غائص بحر معانى 
امام صادق آن قرآن ناطق 
که فتیه بوده‌اند پیران صادق 
ولى از قدرت روحى ایمان 
بقرآن وصفشان آمد جوانان 
بیا پیر جوان مى‌باش اى پیر 
بیا روشن روان مى‌باش اى پیر 
تو هم اصحاب کهفى و رقیمى 
چو بسم الله الرحمن الرحیمى
۳ نظر ۹۳/۱۲/۰۱
۱۰۸۴ بازديد

تفسیر انفسی داستان هفت خان رستم (علامه حسن زاده آملی)

آیا مقصود از داستان هفتخوان رستم، همین صورت ظاهر داستان است یا شرح حال ما است؟ تفسیر انفسی شیرین حضرت علامه حسن زاده آملی در این باره را میخوانیم، خداوند توفیق فهم و عمل را عنایت بفرماید:

هفت‌خوان، هفت عقبه و منزل بوده است که وقتی کیکاوس در مازندران به بند افتاده بود رستم برای نجات او به مازندران می‌رفت در اثنای راه چند جا دیوان و جادُوان کشت و به هفت‌ روز به مازندران رفت و کیکاوس را نجات داد و به سبب آنکه از هر منزلی که می‌گذشت به شکرانة آن ضیافتی می‌کرد آن را هفتخوان گفته‌اند.

خوان اوّل: در راه جایی آسایید و به خواب رفت، شرزه شیری آهنگ وی کرد و رخش شیر را هلاک کرد، چون رستم بیدار شد، دید که به همّت رخش از شرّ شیر رهایی یافت و همی خداوند جهان را شکر کرد.
خوان دوم: پس از آن به راه افتاد و به بیابانی بی‌آب رسید و گرمایی سخت بود که نزدیک بود تهمتن و رخش از تشنگی هلاک شوند، آنقدر به درگاه خداوند تضرّع و زاری کرد تا از رحمت خداوند میشی صحرایی پیدا شد و رستم در پی او رفت که به راهنمایی آن میش به چشمه آبی رسید و جان به سلامت بدر برد و خدا را شکر کرد.
خوان سوم: چون از آن چشمه سیراب شد و رخش را آب و شستشو داد عزم شکار کرد، گوری بیفکند و از گرسنگی هم نجات یافت و خواب آمد در کنار چشمه بخفت، اژدهایی دژم که از دُم تا به دَم هشتاد گز بود و از هراس وی هیچ جانوری در آن بیابان نیارست پا گذارد پدیدار شد، رخش سم بر زمین کوفت و رستم بیدار شد و با اژدها در نبرد افتاد و رخش هم کمک کرد تا عاقبت سر از تن اژدها جدا ساخت و خدا را شکر کرد.
خوان چهارم: پس از آن بر رخش سوار شد و به راه افتاد تا به چشمه‌ای و سبزه‌زاری رسید در کنار چشمه خوراکی‌ها و اسباب عیش فراهم دید از خوراکی‌ها بخورد و رود در دست بگرفت و بنواخت، زنی جادو همینکه آواز سرود شنید حاضر شد که رخ خود را بسان بهار آراسته بود، رستم به ستایش خداوند لب گشود. آن زن همین که نام خدا را شنود رنگ وی برگشت و سیاه شد و رو برگردانید. رستم در حال کمند بینداخت و جادو را به بند آورد و گفت تو کیستی که آنچنان بودی و اینک نام خدا را شنیده‌ای این چنین سیاه گشته‌ای باید آنچنان که هستی خویش را به من بنمایی، رستم دید آن زن جادو به شکل گنده پیری بدر آمد، فی‌الحال خنجر کشید و آن جادو را دو نیم کرد و از آسیب وی ایمن بماند و خدا را شکر کرد.
خوان پنجم: پس از آن رستم به راه افتاد تا به دشتی خرّم رسید و رخش را به چرا رها کرد و خود بیاسایید، دشتبان آمد و دید رخش در سبزه‌زار است و رستم در خواب، با خشم هر چه بیشتر بسوی رستم آمد و چوبدستی که در دست داشت بر پای رستم زد و با او پرخاش کرد که چرا اسب را در دشت و سبزه‌زار رها کردی‌؟ رستم چیزی نگفت ولی برخاست و دو گوش دشتبان را بگرفت و هر دو را از بیخ برکند و به دست دشتبان داد و باز دوباره بخفت. بیچاره دشتبان با دو گوش کنده و خون از دو جانب سر روان شکایت به اولاد برد، اولاد دیوی سهمگین بود که در آن مرز و بوم بزرگ همه بود، اولاد چون آن بدید با سپاه خود بسوی رستم آمد و پس از نبرد لشکر اولاد شکست خورد و رو به گریز نهاد و اولاد نیز گزیری جز گریز ندید رستم به دنبالش رخش دوانید تا کمند بینداخت و اولاد را در کمند گرفت و او را از اسب به زمین افکند و بدو گفت اگر خواهی خون تو را نریزم و تو را در این سرزمین شاه کنم باید بنمایی که دیو سپید، کاوس شاه را کجا در بند کرده است؟ اولاد بپذیرفت و با رستم به راه افتاد.
خوان ششم: در اثنای راه ارژنگ دیو- که وی و پولاد از پهلوانان و پیروان دیو سپید بودند، و ارژنگ دیو از دیگر دیوان دلیرتر و سالارشان بود- در فرا راه رستم با وی به نبرد برخاست، و سرانجام در دست رستم به خواری کشته شده است، و دیگر دیوان چون سالارشان را چنان دیدند رو به فرار نهادند.
خوان هفتم: رستم با اولاد چون به شهری که کاوس شاه گرفتار بود وارد شدند، رخش رستم شیهه‌ای چون رعد برآورد، کاوس چون شیهة رخش بشنید دریافت که رستم به شهر وارد شد بسیار خوشحال گردید و به یارانش گفت اندوه و گرفتاری ما بسر آمد، رستم در نزد وی آمد و همه سر فراز و سربلند شدند، کاوس شاه به رستم گفت باید کاری شود که دیوان نفهمند وگرنه انجمن کنند و رنجهای تو بی بر شود اکنون دیو سپید که بزرگ دیوان است در فلان غار است و بی‌خبر است باید کار او را بسازی. پس رستم بسوی آن غار رهسپار شد غاری چون دوزخ بدید در آن وارد شد و با دیو سپید بسیار بجنگید و عاقبت بر وی چیره شد و وی را بر زمین زد و جگرش را از نهادش بدر آورد و دیوان دیگر همینکه این واقعه را بدیدند رو به هزیمت گذاشتند. رستم جای پاکی طلب کرد و سر و رو بشست و به درگاه خداوند نیایش و ستایش کرد و سپس بسوی کاوس شاه آمد و کاوس وی را آفرین گفت.

آیا مقصود از داستان هفتخوان همین صورت ظاهر است یا شرح حال ما است که تا آفرین بشنویم باید با جادوها و دیوهای رهزن نبرد کنیم که جهاد نفس است. دیدی که در خوان سوم اژدها را کشت بدانکه به قول عارف رومی:

نفس اژدرهاست او کی مرده است      از غم بی آلتی افسرده است

و دیدی که در خوان چهارم همین که زن جادو نام خدا را شنید روی او سیاه شد با اینکه در آغاز برای فریفتن با رخساری آراسته هویدا شد. دیدی که چگونه نام خدا را شنید رو برگردانید. در تفسیر سورة مبارکة "قل اعوذ برب الناس" به عرض رساندم که خنّاس صفت دیو وسواس است که تا یاد خداوند متعال در بیت‌المعمور قلب ذاکر نزول اجلال فرمود و نام شریفش به زبان آمد دیو وسواس بازپس شود و خود را کنار می‌کشد و رو برمی‌گرداند وگرنه چون ابن عرس (=راسو) و مار که مضمون روایات است قلب را به دهن می‌کشد اعاذنا الله تعالى منه. پس هیچگاه دیو وسواس بر دل مراقب و حاضر دست نمی‌یابد. خداوند متعال توفیق مراقبت که کشیک نفس کشیدن است مرحمت بفرماید.
آری باید رستم بود (بلکه بالاتر از رستم که جهاد با نفس جهاد اکبر است) و با دیوان و جادوان جنگید و از هفتخوان درگذشت تا نفس مطمئنه گردد و به خطاب "ارجعی الی ربک راضیة مرضیه" مشرف شود و به قول عارف معروف جناب مجدود بن آدم سنایی –علیه الرحمه- :

عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد

 که دارالملک ایمان را مجرّد بیند از غوغا

عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی

که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا

۴ نظر ۹۳/۱۱/۱۷
۲۰۱۰ بازديد

اسراری از 19 حرف بودن بسم الله الرحمن الرحیم

جناب شیخ بهایى در کشکول آورده است که:

«البسمله تسعه عشر حرفا یحصل بها النجاه من شرور القوى التسع عشره التى فى البدن اعنى الحواس العشر الظاهره و الباطنه و القوى الشهویه و الغضبیه و السبع الطبیعیه التى هى منبع الشرور و وسائل الذنوب، و لهذا جعل سبحانه خزنه النار تسعه عشر بازاء تلک القوى فقال "علیها تسعه عشر"(1) و ایضا فالنهار و اللیل اربعه و عشرون ساعه، منها خمس بازاء الصلوات الخمس و یبقى تسع عشره ساعه یستفاد من شر ما ینزل فیها لکل ساعه حرف» (2)

ترجمه:

بسم الله الرحمن الرحیم نوزده حرف است که به وسیله ی آن نجات از شرارتهای قوای نوزده گانه بدن حاصل می شود ( حواس ده گانه ظاهری و باطنی، قوه شهوت، قوه غضب و قوای هفتگانه ی طبیعی که منبع بدیها و وسائل انجام گناهان هستند) و لذا خداوند سبحان، نگهبانان آتش جهنم را به ازای قوای بدن، نوزده نگاهبان قرار داد. خداوند در قرآن کریم فرمود: (بر آتش 19 نگاهبان است) و همچنین روز و شب بیست و چهار ساعت می باشند، پنج ساعت آن به ازای نمازهای پنجگانه است، و (از بیست و چهار ساعت) نوزده ساعت باقی می ماند که به ازای شرّی که در هر ساعت نازل می شود حرفی از بسم الله الرحمن الرحیم فایده می رساند.

 


۶ نظر ۹۳/۱۱/۱۴
۴۸۰۹ بازديد

اهمیت اطمینان نفس

آن که در حل مسائل مشکل و فتح امور مبهم از قبیل ریاضیات عالی و صنایع ظریف، بلکه در مطلق شئون احوال و افعال خود التفات نماید، بر وی روشن است که با اضطراب نفس و پریشان خاطری امری به وقوع نمی پیوندد، آنگاه که نفس از اضطراب بدر آمد و اطمینان یافت به مقصود خود نائل می شود، همچنین در سلوک روحانی نفس مضطرب طرفی نمی بندد، و چون مطمئن شد، مطمئن شدن همان و مخاطب به خطاب: (یا ایّتها النّفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیة مرضیةّ فادخلی فی عبادی و داخلی جنّتی) شدن همان، « الا بذکر الله تطمئن القلوب».


منبع: صد کلمه در معرفت نفس، حضرت علامه حسن زاده آملی، کلمه 73

۲ نظر ۹۳/۱۱/۱۰
۸۷۰ بازديد